کلمه جو
صفحه اصلی

pushaway


ورزش : غلطاندن گوى بولینگ از جلو بدن حرکت پارو با دورشدن تیغه از قایق

پیشنهاد کاربران

کنار زدن

i have push her away
از خودم روندم

i have pushed her away
از خودم روندمِ ش

دور کردن

1 ) Ellie stood up, pushing her plate away
الی وایساده سرِپا ( که بره ) و بشقاب شُ هل داد عقب
2 ) He tried to kiss her but she pushed him away
پسره سعی کرد دختره رو ببوسم ولی اون هل ش داد عقب ( پس ش زد )
3 ) Jack flung himself at Steve, but he simply pushed him away
جَک خودش انداخت رو Steve، ولی استیو به آسونی کنارش زد ( هل ش داد کنار )


کلمات دیگر: