کلمه جو
صفحه اصلی

mindlessly

انگلیسی به فارسی

بی نظیر


انگلیسی به انگلیسی

• inattentively; in a mindless manner; carelessly, rashly, impetuously

جملات نمونه

1. There is no excuse for mindlessly destroying public property.
[ترجمه ترگمان]هیچ بهانه ای برای از بین بردن mindlessly اموال عمومی وجود ندارد
[ترجمه گوگل]برای بی اعتنایی نابود کردن اموال عمومی هیچ اتهامی وجود ندارد

2. Some children started mindlessly hurling stones at passing vehicles.
[ترجمه ترگمان]برخی از بچه ها بدون فکر شروع به پرتاب سنگ به سمت وسایل نقلیه کردند
[ترجمه گوگل]بعضی از بچه ها در حال گذر از وسایل نقلیه بدون سر و صدا شروع به پرتاب سنگ کردند

3. I spent many hours mindlessly banging a tennis ball against the wall.
[ترجمه ترگمان]من ساعت ها بدون فکر کردن یه توپ تنیس روی دیوار گذاشتم
[ترجمه گوگل]من چندین ساعت را صرف بی معنی شدن توپ تنیس روی دیوار کردم

4. Continuing on my journey, I found myself mindlessly climbing, step-by-step, up the narrow passage to the widow's peak, overlooking the ocean.
[ترجمه ترگمان]در ادامه سفر، خودم را در حالی یافتم که بدون فکر بالا رفتن، قدم برداشتن، بالا رفتن از گذرگاه تنگ به سمت پیک و مشرف به اقیانوس بود
[ترجمه گوگل]در ادامه سفرم، متوجه شدم که گام برمیدارم، به گام به گام، بی بند و باری را به سمت اوج بیوه نگاه می کنم و به اقیانوس نگاه می کنم

5. These temples were mindlessly destroyed by the red guards.
[ترجمه ترگمان]این معابد همگی توسط نگهبانان قرمز از بین رفتند
[ترجمه گوگل]این معابد توسط محافظان سرخ مورد بی احتیاطی ویران شدند

6. All day long, he mindlessly filled out forms.
[ترجمه ترگمان]تمام روز، او شکل های گوناگونی به خود گرفته بود
[ترجمه گوگل]تمام روزها، او بدون ذهن پر از اشکال است

7. Colleague: He does everything so mindlessly that he is going to drive me crazy.
[ترجمه ترگمان]اون همه چیز رو غیر ارادی می کنه که من رو دیوونه کنه
[ترجمه گوگل]همکار: او همه چیز را به طرز بی عاطفه ای انجام می دهد که او را دیوانه می کند

8. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!

9. Playing a computer game, mindlessly surfing the Web, checking twitter, ch email, and so on.
[ترجمه ترگمان]بازی رایانه ای را بازی می کند، بدون تفکر در وب جستجو می کند، تویی تر و ch را بررسی می کند و غیره
[ترجمه گوگل]بازی کردن یک بازی کامپیوتری، بی نظیر گشت و گذار در وب، چک کردن توییتر، ایمیل ch، و غیره

10. If you eat mindlessly, you will most likely overeat.
[ترجمه ترگمان]اگر بدون فکر غذا بخورید، به احتمال زیاد پرخوری می کنید
[ترجمه گوگل]اگر شما بی نظیر غذا بخورید، احتمالا بیش از حد شسته شده است

11. I was annoyed with myself for having so quickly and mindlessly lost thirty dollars.
[ترجمه ترگمان]از خودم به خاطر این که این همه عجله داشتم و سی دلار از دست دادم ناراحت شدم
[ترجمه گوگل]من خودم را ناراحت کردم چون سیصد دلار از دست داد و به سرعت بی پروا را از دست داد

12. The night before last we saw a racoon swaying mindlessly around at the side of the road under the influence of headlights.
[ترجمه ترگمان]شب قبل از آخرین باری که ما یک racoon را دیدیم که در کنار جاده زیر نور چراغ های جلوی اتومبیل حرکت می کرد
[ترجمه گوگل]شب قبل از آخرین ما شاهزاده ای را دیدیم که در کنار جاده تحت تأثیر چراغها بی حرکت و بی حرکت بود

13. A dozen men and women clad in furs were polishing axes and broadswords monotonously, mindlessly.
[ترجمه ترگمان]ده مرد و مرد با لباس خز دار، تبر و تبر را برق می زدند
[ترجمه گوگل]دوازده مرد و زن که در خزهای پوشیدنی بودند، تمیز کردن محورها و کلمات کلیدی را یکنواخت و بی پروا کردند

14. He hissed those words under his breath, your friend, his fingers digging mindlessly into the clear plastic packets of prophylactics.
[ترجمه ترگمان]ان کلمات را زیر لب زمزمه کرد، دوست تو، انگشتانش به طور غیر ارادی در بسته های پلاستیکی و خالی prophylactics فرو رفتند
[ترجمه گوگل]او این کلمات را زیر نفس خود، دوست خود، اشعار، انگشتان خود را بدون هیچ زحمتی به بسته های پلاستیکی روشن پروفیلاکسی ها می کشیدند

15. The mood was contagious, and despite myself I started grinning mindlessly.
[ترجمه ترگمان]خلق و خوی مسری بود، و با وجود اینکه خودم به خودم پوزخند می زدم
[ترجمه گوگل]خلق و خوی مسری بود، و با وجود خودم شروع کردم ناامیدانه

پیشنهاد کاربران

با بی فکری، از روی عادت

سرسری

بی خردی

با بی خیالی

با ذهن خالی
بدون حضور ذهن

بدونِ ذهنیتِ قبلی


کلمات دیگر: