1. This case is not without its tragi-comic precedent.
[ترجمه ترگمان]این پرونده بدون سابقه tragi نیست
[ترجمه گوگل]این مورد بدون آن سنت غم انگیز کمیک نیست
2. This is Our Youth is a tragicomic portrayal of youth on the brink of adulthood and reveals the ache at the heart of the slacker generation.
[ترجمه ترگمان]این یک نمایش tragicomic از جوانان در لبه بزرگسالی است و درد را در قلب نسل slacker نشان می دهد
[ترجمه گوگل]این جوانان ما تصویری غم انگیز از جوانان در آستانه بزرگسالی است و درد در قلب نسل خشن را نشان می دهد
3. He is a tragicomic character trapped in a maze of misrepresentations, and also a jerk.
[ترجمه ترگمان]اون یه شخصیت tragicomic که توی یه هزارتوی of گیر افتاده و یه عوضی هم هست
[ترجمه گوگل]او یک شخصیت غم انگیز است که در پیچ و خم های غلط و پریشانی به دام افتاده است
4. IN 2002 a bitter and tragicomic story of the Bosnian war won an Oscar for best foreign film.
[ترجمه ترگمان]در سال ۲۰۰۲ داستانی تلخ و تلخ از جنگ بوسنی برای بهترین فیلم خارجی برنده جایزه اسکار شد
[ترجمه گوگل]در سال 2002 یک داستان تلخ و تراژیک از جنگ بوسنی به عنوان بهترین فیلم خارجی برنده اسکار شد
5. Dark comedy refers rather to the tragicomic form in which laughter and despair are inextricably mingled.
[ترجمه ترگمان]کمدی سیاه به شکل tragicomic اشاره دارد که در آن خنده و ناامیدی به طور جدایی ناپذیری درهم می آمیزد
[ترجمه گوگل]کمدی تیره به جای شکل وحشیانه ای که در آن خنده و ناامیدی درهم آمیخته اند، اشاره می کند
6. The curtain should now fall on the tragicomic reign of today's Silvio, too.
[ترجمه ترگمان]این پرده هم اکنون در زمان سلطنت tragicomic (سیلویو)امروز خواهد افتاد
[ترجمه گوگل]در حال حاضر پرده باید در سلطنت سیگیمووی امروز قرار بگیرد
7. Reading the files of the Wasp network reveals a poignant tragicomic coda to the cold war.
[ترجمه ترگمان]خواندن پرونده های شبکه زنبور عسل، پس از پایان جنگ سرد، اثر poignant tragicomic را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]خواندن فایل ها از شبکه عصا نشان می دهد یک coda تراژیکومی خشن برای جنگ سرد است
8. But it is also rare for the problems to be as grave as those left by Mr Berlusconi's tragicomic administration.
[ترجمه ترگمان]اما این مساله به ندرت اتفاق می افتد که مشکلاتی مانند آن هایی که توسط دولت tragicomic آقای برلوسکونی بجا مانده، جدی باشند
[ترجمه گوگل]اما مشکلاتی نیز وجود دارد که به دلیل آنکه توسط دولت برلوسکونی توسط دولت برلوسکونی کنار گذاشته شده است، بسیار نادر است
9. It is that, odd as it now seems, history could one day come to regard Gordon Brown as a rather good prime minister, a much better one than he has been reckoned during his tragicomic premiership.
[ترجمه ترگمان]این همان چیزی است که اکنون به نظر می رسد، به نظر می رسد که تاریخ می تواند روزی به گوردون براون به عنوان یک نخست وزیر خوب و بسیار بهتر از آن چیزی که در دوران نخست وزیری خود حساب کرده بود، در نظر گرفته شود
[ترجمه گوگل]به همین ترتیب، به نظر میرسد که به نظر میرسد، تاریخ یک روز میتواند گوردون براون را به عنوان یک نخست وزیر نسبتا خوب، که خیلی بهتر از او در طول نخست وزیری خود است، مورد توجه قرار دهد
10. Compared with such countries as Switzerland or Holland, the United States is poorly equipped to teach foreign languages, often with deplorable, and sometimes even tragicomic, results.
[ترجمه ترگمان]در مقایسه با کشورهایی مانند سوئیس یا هلند، ایالات متحده برای آموزش زبان های خارجی، اغلب با اسفناک، و گاهی حتی tragicomic، مجهز است
[ترجمه گوگل]در مقایسه با کشورهای سوئیس یا هلند، ایالات متحده مجهز به تدریس زبان های خارجی است که اغلب با نتایج ناخوشایند و گاه حتی تراژیک محسوب می شوند
11. His works are unified by an acute awareness of the tragicomic, often conjuring up visions of childhood and collective memory in a space where the modern and the traditional collide.
[ترجمه ترگمان]آثار او با آگاهی شدید نسبت به \"tragicomic\" متحد می شوند، که اغلب تصاویری از خاطرات کودکی و حافظه جمعی را در فضایی که در آن زمان مدرن و سنتی با هم برخورد می کنند، بازگو می کنند
[ترجمه گوگل]آثار او با آگاهی حاد از تصورات غم انگیز، که اغلب باعث بوجود آمدن دیدگاه های کودکی و حافظه جمعی در یک فضای که مدرن و سنتی می شوند، متحد شده اند
12. Mallory described the team's findings as "Gary Larson events" in reference to the tragicomic nature of Larson's The Far Side.
[ترجمه ترگمان]مالوری، یافته های تیم را به عنوان \"رویداده ای گری لارسون\" در اشاره به ماهیت tragicomic لارسون و قسمت دور توصیف کرد
[ترجمه گوگل]مالوری این یافته های تیم را به عنوان 'حوادث گری لارسون' در ارتباط با ماهیت تراژیک 'دور far' لارسون توصیف کرد
13. It took me about an hour to figure out what actually happened in the tragicomic affair, and I felt about 10 IQ points lighter afterward.
[ترجمه ترگمان]حدود یک ساعت طول کشید تا بفهمم واقعا در قضیه tragicomic چه اتفاقی افتاد، و بعد از آن احساس کردم که حدود ۱۰ IQ بعد از آن سبک تر است
[ترجمه گوگل]من حدود یک ساعت وقت گرفتم تا فهمیدم چه اتفاقی در حوادث تراژیک رخ داده است و بعد از آن 10 مورد IQ احساس می شود
14. For years my love life continued to be one long tragicomic novel.
[ترجمه ترگمان]سال ها عشق من به یک رمان tragicomic طولانی تبدیل شده بود
[ترجمه گوگل]برای سال ها زندگی عشق من همچنان یک رمان تراژیک طولانی بود