کلمه جو
صفحه اصلی

ashore


معنی : در کنار، در ساحل، بکنار، بطرف ساحل
معانی دیگر : به سوی ساحل، به سوی یا بر خشکی

انگلیسی به فارسی

در کنار، در ساحل، به کنار، به طرف ساحل


در ساحل، در کنار، بکنار، بطرف ساحل


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
(1) تعریف: to or onto the shore.
مترادف: onshore
مشابه: aground

- Row the boat ashore.
[ترجمه ترگمان] قایق را کنار ساحل قرار داد
[ترجمه گوگل] ردیف قایق در ساحل

(2) تعریف: on land.
مشابه: aground, stateside

- a sailor stationed ashore
[ترجمه ترگمان] ملاحی که در ساحل مستقر شده بود
[ترجمه گوگل] ملوان مستقر در ساحل

• to the shore, on the shore
something that comes ashore comes from the sea onto the shore.

مترادف و متضاد

toward, onto land from water


Synonyms: aground, beached, on dry land, on land, on shore, shorewards


Antonyms: asea


در کنار (قید)
by, beside, alongside, besides, ashore, sidelong

در ساحل (قید)
ashore

بکنار (قید)
ashore, aside

بطرف ساحل (قید)
ashore, coastward, in-shore

جملات نمونه

row the boat ashore!

قایق را به سوی ساحل پارو بزن!


1. to step ashore
به ساحل پا نهادن

2. two corpses were washed ashore
امواج دو جسد را به ساحل آوردند.

3. he splashed overboard and swam ashore
از قایق شلپی بیرون پرید و تا ساحل شنا کرد.

4. he ditched his disabled airplane and swam ashore
او هواپیمای آسیب دیده ی خود را در آب فرود آورد و تا ساحل شنا کرد.

5. an old sailor who is spending his sad retirement ashore
ملوان پیری که بازنشستگی غم انگیز خود را در خشکی می گذراند

6. the boats beached and the soldiers got off and walked ashore
قایق ها به کرانه آمدند و سربازان پیاده شدند و به سوی ساحل گام برداشتند.

7. We went ashore when the boat reached the port.
[ترجمه ترگمان]وقتی قایق به بندر رسید به ساحل رفتیم
[ترجمه گوگل]هنگامی که قایق به بندر رسید، ما در ساحل رفتیم

8. It was the sailors'first night ashore ; they painted the town red.
[ترجمه ترگمان]شب اول ملاحان کشتی بود و شهر را قرمز کرده بودند
[ترجمه گوگل]این اولین شب ملکه در ساحل بود؛ آنها قرمز شهر را نقاشی کردند

9. One was washed ashore in Norway.
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها در ساحل نروژ شسته شد
[ترجمه گوگل]یکی در ساحل در نروژ شسته شد

10. A few pieces of wood had washed ashore.
[ترجمه ترگمان]چند تکه چوب ساحل را شسته بود
[ترجمه گوگل]چند قطعه چوب در ساحل شسته بود

11. They finally scrambled ashore.
[ترجمه ترگمان]بالاخره به ساحل رفتند
[ترجمه گوگل]آنها سرانجام در ساحل فرود آمدند

12. We rowed ashore, then explored the island on foot for the rest of the day.
[ترجمه ترگمان]در ساحل پارو زدیم و تا آخر روز جزیره را با پای پیاده کردیم
[ترجمه گوگل]ما به سمت ساحل رفتیم، سپس جزیره را به مدت بقیه به پا کردیم

13. Seals come ashore to breed.
[ترجمه ترگمان]نیروی دریایی به خشکی به خشکی می رود
[ترجمه گوگل]مهر و موم به ساحل به نژاد می آیند

14. They finished rattling down and went ashore.
[ترجمه ترگمان]کارشان را تمام کردند و به ساحل رفتند
[ترجمه گوگل]آنها به زمین زدند و به زمین افتادند

15. Pieces of the wreckage were washed ashore.
[ترجمه ترگمان]تکه هایی از لاشه هواپیما به ساحل کشیده می شد
[ترجمه گوگل]قطعات خراب در ساحل شسته شدند

An old sailor who is spending his sad retirement ashore.

ملوان پیری که بازنشستگی غم‌انگیز خود را در خشکی می‌گذراند.


پیشنهاد کاربران

بسوی ساحل

کنار/سمت ساحل

We were helped ashore by local people


کلمات دیگر: