خوش صحبت، دهان گرم، سخنور، سخن پرداز (conversationist هم می گویند)
conversationalist
خوش صحبت، دهان گرم، سخنور، سخن پرداز (conversationist هم می گویند)
انگلیسی به فارسی
گفتگو
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
• : تعریف: a person who takes pleasure in and is skilled at making conversation.
• person who converses in an interesting manner, person who likes to talk
a good conversationalist is someone who is able to talk well about interesting things when they have conversations.
a good conversationalist is someone who is able to talk well about interesting things when they have conversations.
جملات نمونه
1. Steve's a talented conversationalist with a gift for listening.
[ترجمه ترگمان]استیو با استعداد و استعداد به حرف های او گوش می داد
[ترجمه گوگل]استیو گفتگو با استعداد با هدیه ای برای گوش دادن است
[ترجمه گوگل]استیو گفتگو با استعداد با هدیه ای برای گوش دادن است
2. He was an exuberant conversationalist, and I surrendered in silence to his narratives, feeling so awkward about presenting my own.
[ترجمه ترگمان]او اهل گفتگو بود و من در سکوت به narratives خود تسلیم شدم و احساس بدی در مورد ارائه دادن خودم به او دست دادم
[ترجمه گوگل]او گفتگوگرای مشتاق بود و من در سکوت به روایت او تسلیم شدم و احساس خود را نسبت به خودم نشان دادم
[ترجمه گوگل]او گفتگوگرای مشتاق بود و من در سکوت به روایت او تسلیم شدم و احساس خود را نسبت به خودم نشان دادم
3. He is a formidable reader and a talented conversationalist with a gift for listening.
[ترجمه ترگمان]او یک خواننده مدهش و با استعدادی با استعداد برای گوش دادن است
[ترجمه گوگل]او خواننده ی بزرگی است و گفتگو با استعداد با هدیه ای برای گوش دادن
[ترجمه گوگل]او خواننده ی بزرگی است و گفتگو با استعداد با هدیه ای برای گوش دادن
4. Frank was a stimulating conversationalist with up-to-date views on current topics.
[ترجمه ترگمان]فرانک یک conversationalist مهیج با دیدگاه های امروزی در مورد موضوعات فعلی بود
[ترجمه گوگل]فرانک یک مکالمه کننده محرک بود که با دیدگاه های به روز در مورد موضوعات جاری بود
[ترجمه گوگل]فرانک یک مکالمه کننده محرک بود که با دیدگاه های به روز در مورد موضوعات جاری بود
5. He's a needler, an observer, a conversationalist who will sit around all afternoon and talk about the game.
[ترجمه ترگمان]او یک needler، یک ناظر، یک conversationalist است که تمام بعد از ظهر خواهد نشست و در مورد بازی صحبت خواهد کرد
[ترجمه گوگل]او یک سوزنر، ناظر، یک گفتگو است که در سراسر بعد از ظهر نشست و درباره بازی صحبت خواهد کرد
[ترجمه گوگل]او یک سوزنر، ناظر، یک گفتگو است که در سراسر بعد از ظهر نشست و درباره بازی صحبت خواهد کرد
6. As a raconteur and conversationalist, scattering indiscretions and gossip with gay abandon, he was the acme of unconventionality.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک raconteur و اهل گفتگو، indiscretions و شایعه پراکنی در abandon و gossip در اوج of بود
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک محرک و گفتگوگرایانه، بی نظمی های پراکنده و شایعات بی روحانه با همجنس بازان، او از لحاظ غیرقابل انطباق بود
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک محرک و گفتگوگرایانه، بی نظمی های پراکنده و شایعات بی روحانه با همجنس بازان، او از لحاظ غیرقابل انطباق بود
7. Joan is a brilliant conversationalist.
[ترجمه ترگمان]جون یه conversationalist فوق العاده است
[ترجمه گوگل]جوآن سخنگوی درخشان است
[ترجمه گوگل]جوآن سخنگوی درخشان است
8. Reynolds was a notable conversationalist.
[ترجمه ترگمان]رنلدز عبارت بود از conversationalist سرشناس
[ترجمه گوگل]رینولدز گفتگوگرای قابل توجه بود
[ترجمه گوگل]رینولدز گفتگوگرای قابل توجه بود
9. So if you aspire to be a good conversationalist, be an attentive listener.
[ترجمه ترگمان]بنابراین اگر می خواهید یک شنونده خوب باشید، یک شنونده ماهر باشید
[ترجمه گوگل]بنابراین اگر بخواهید یک گفتگوی خوب باشید، یک شنونده توجه کنید
[ترجمه گوگل]بنابراین اگر بخواهید یک گفتگوی خوب باشید، یک شنونده توجه کنید
10. He stared at his conversationalist as one might stare at some strange repulsive animal.
[ترجمه ترگمان]با نگاه کردن به conversationalist که ممکن بود به حیوان نفرت انگیز عجیب خیره شود، خیره شد
[ترجمه گوگل]او به گفتگوی خود نگاه کرد چون ممکن است در برخی حیوانات ظالمانه عجیب و غریب ظاهر شود
[ترجمه گوگل]او به گفتگوی خود نگاه کرد چون ممکن است در برخی حیوانات ظالمانه عجیب و غریب ظاهر شود
11. She is a great conversationalist.
[ترجمه ترگمان] اون اهل conversationalist
[ترجمه گوگل]او یک گفتگوی خوب است
[ترجمه گوگل]او یک گفتگوی خوب است
12. Polly described herself as a feminist, a socialist and an anarchist, which of course made her an extremely dull conversationalist.
[ترجمه ترگمان]پولی خودش را به عنوان یک فمینیست، یک سوسیالیست و یک هرج و مرج توصیف کرد که البته او را به صورت یک conversationalist بسیار کسل کننده تبدیل کرد
[ترجمه گوگل]پولی خودش را به عنوان یک فمینیست، یک سوسیالیست و یک آنارشیست توصیف کرد، که البته او گفتگوگرای بسیار خسته کننده بود
[ترجمه گوگل]پولی خودش را به عنوان یک فمینیست، یک سوسیالیست و یک آنارشیست توصیف کرد، که البته او گفتگوگرای بسیار خسته کننده بود
13. He is even - tempered, easy - going and an excellent conversationalist.
[ترجمه ترگمان]او حتی تندخو، آسان - و یک conversationalist عالی است
[ترجمه گوگل]او حتی آرام و راحت است و گفتگو خوبی است
[ترجمه گوگل]او حتی آرام و راحت است و گفتگو خوبی است
14. Sit back with a smile as you watch ashand - waving conversationalist provoke mirror reactions in another.
[ترجمه ترگمان]همان طور که نگاه ashand را تماشا می کنید، لبخند زنان در حالی که واکنش های provoke را به یکدیگر نگاه می کنید، لبخند بزنید
[ترجمه گوگل]با دیدن لبخند به سمت خودت می آیی - انعکاس گفتگوها موجب واکنش های آینه در دیگری می شود
[ترجمه گوگل]با دیدن لبخند به سمت خودت می آیی - انعکاس گفتگوها موجب واکنش های آینه در دیگری می شود
پیشنهاد کاربران
خوش صحبت
conversationalist ( روابط عمومی و تبلیغات بازرگانی )
واژه مصوب: سخن پرداز
تعریف: فردی که به اشاعۀ اطلاعات مربوط به نمانام یا محصول یا شرکت، ازطریق بحث کردن دربارۀ موضوعی که مستقیم یا غیرمستقیم به موضوعات یادشده ربط دارد، می پردازد
واژه مصوب: سخن پرداز
تعریف: فردی که به اشاعۀ اطلاعات مربوط به نمانام یا محصول یا شرکت، ازطریق بحث کردن دربارۀ موضوعی که مستقیم یا غیرمستقیم به موضوعات یادشده ربط دارد، می پردازد
کلمات دیگر: