کلمه جو
صفحه اصلی

bloodsucker


معنی : خون اشام، زالو، فنگ، ر جانوری کهخون می مکد
معانی دیگر : خونخوار، تشنه به خون، سفاک، حشره یا جانوری که خون می مکد (به ویژه زالو)، خون آشام، خون مک، هرجانوری که خون می مکد، کسی که ازدیگری پول بیرون میکشد

انگلیسی به فارسی

زالو، هر جانوری که خون می‌مکد، (مجازاً) کسی که از دیگری پول می‌گیرد ( آدم بکن، تیغ‌زن)


خونریزی، خون اشام، زالو، فنگ، ر جانوری کهخون می مکد، کسی که از دیگری پول بیرون میکشد


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: bloodsucking (adj.)
(1) تعریف: an animal that sucks blood from others, esp. a leech; parasite.

(2) تعریف: one who extorts or lends money on exploitative terms.

• leech; extortioner
vampire, bat; blackmailer, user, leech (slang)

مترادف و متضاد

خون اشام (اسم)
spider, leech, bloodsucker, vampire, caterpillar, wringer, lamia

زالو (اسم)
leech, bloodsucker

فنگ (اسم)
bloodsucker

ر جانوری که خون می مکد (اسم)
bloodsucker

جملات نمونه

1. At last he was free from the financial bloodsuckers.
[ترجمه ترگمان]بالاخره از زالوها آزاد شد
[ترجمه گوگل]در نهایت او از خونریزی های مالی آزاد بود

2. The bloodsucker was put to death by the peasants there and then.
[ترجمه ترگمان]خون مکنده به وسیله روستاییان اونجا قرار گرفته بود
[ترجمه گوگل]خونریزی ها توسط دهقانان در آنجا و پس از آن کشته شدند

3. The ravenous little blood-suckers were nipping at our ankles and crawling in through the eyelets of our boots.
[ترجمه ترگمان]تشنه خون تشنه و گرسنه، روی قوزک پایمان گیر کرده بودند و از سوراخ های بند کفش های ما به درون می خزیدند
[ترجمه گوگل]خونریزی کمی از خونریزی در مفصل مچ پا ما پاره شد و از طریق چشمان چکمه هایمان خزنده شد

4. To help keep these bold bloodsuckers at bay we rubbed wet salt on our boots.
[ترجمه ترگمان]برای نگه داشتن این زالوها، از روی پوتین خودمان نمک خیس می کردیم
[ترجمه گوگل]برای کمک به نگه داشتن این خون آشام ها در خلیج فارس، نمک مرطوب را روی چکمه هایمان می پوشانیم

5. Leeches and mosquitoes are bloodsuckers.
[ترجمه ترگمان]زالوها و پشه ها زالوها هستیم
[ترجمه گوگل]بذرها و پشه ها خونریزی می کنند

6. Many are bloodsuckers, often of fish or amphibians.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از آن ها bloodsuckers، اغلب ماهی یا دوزیستان هستند
[ترجمه گوگل]بسیاری از خونریزی ها هستند که اغلب از ماهی ها یا دوزیستان هستند

7. It is a voracious blood-sucker and even 100-200 worms are sufficient to produce death in sheep within a few weeks of infection.
[ترجمه ترگمان]این یک مکنده خون خوار و حتی ۱۰۰ تا ۲۰۰ کرم برای تولید مرگ گوسفندان در عرض چند هفته عفونت کافی هستند
[ترجمه گوگل]این یک خونگرم غول پیکر است و حتی 100-200 کرم برای ایجاد مرگ در گوسفند در طی چند هفته از عفونت کافی است

8. This is another movie about bloodsucker.
[ترجمه ترگمان]یه فیلم دیگه درباره خون مکنده هم هست
[ترجمه گوگل]این فیلم دیگری درباره خونریزی است

9. For these reasons and more, the bizarre bloodsucker is an editors' pick for one of the oddest new species of 20
[ترجمه ترگمان]به همین دلایل، خون آشام عجیب و غریب، editors که یکی از عجیب ترین گونه های جدید ۲۰ ساله را انتخاب می کند
[ترجمه گوگل]برای این دلایل و بیشتر، خونریزی عجیب و غریب یک انتخاب سردبیر برای یکی از عجیب ترین گونه های جدید 20 است

10. He's a real bloodsucker and will take every penny you've got.
[ترجمه ترگمان]اون یه زالو واقعیه و هر پنی که داری رو با خودش می بره
[ترجمه گوگل]او یک خون آشام واقعی است و هر پنی که گرفته اید را خواهد گرفت

11. Don't deal with him, he's a real bloodsucker and will take every penny you've got.
[ترجمه ترگمان]با اون معامله نکن، اون یه زالو واقعیه و هر پنی که داری رو با خودش می بره
[ترجمه گوگل]با او برخورد نکنید، او یک خون آشام واقعی است و هر پنی که گرفته اید را می گیرد

12. Leech demands exceeds supply leech renown bloodsucker, have broken blood, pursue action of silt, stimulate the menstrual flow.
[ترجمه ترگمان]خواسته های leech بیشتر از خون مکنده های خون آشام است، خون شکسته، پی گیری گل و لای، تحریک جریان قاعدگی را دنبال می کنند
[ترجمه گوگل]تقاضای لانه بیش از میزان خونریزی مشهور خونریزی است، خون را خراب کرده، عمل خلط را دنبال می کند، جریان قاعدگی را تحریک می کند

13. In the boot his pet dog, Bloodsucker, shared space with an M-16 assault rifle.
[ترجمه ترگمان]در زمان راه اندازی، سگ خانگی اش، Bloodsucker، با تفنگ هجومی ام - ۱۶ به اشتراک گذاشته شد
[ترجمه گوگل]در بوت، سگ حیوان خانگی خود، Bloodsucker، فضا را با یک تفنگ M-16 به اشتراک گذاشت

14. But it happened that a bloodsucker boy fall in love with a human being girl. Then, tragedy happened.
[ترجمه ترگمان]اما اون اتفاق افتاد که یه پسر خون آشام عاشق یه انسان بود بعد، تراژدی اتفاق افتاد
[ترجمه گوگل]اما این اتفاق افتاد که یک پسر خونگرم در عشق با یک دختر بشری زندگی می کند سپس فاجعه اتفاق افتاد

15. Im no bloodsucker, Mother.
[ترجمه ترگمان]من زالو نیستم، مادر
[ترجمه گوگل]من هیچ خونریزی ندارم، مادر

پیشنهاد کاربران

حیوان یا جانور خونخوار مانند زالو، خفاش و غیره
( عامیانه ) آدم فرصت طلب


کلمات دیگر: