کلمه جو
صفحه اصلی

respectful


معنی : با ادب، مودب، ابرومند، پر احترام
معانی دیگر : متواضع

انگلیسی به فارسی

مودب، با ادب، پر احترام، ابرومند


احترام، مودب، با ادب، پر احترام، ابرومند


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: respectfully (adv.), respectfulness (n.)
• : تعریف: having or showing respect or politeness.
مترادف: considerate, courteous, polite, regardful, thoughtful
متضاد: abusive, disdainful, disrespectful, flippant, insulting, irreverent, scornful, smart
مشابه: attentive, civil, decorous, dutiful, mannerly, obedient, observant, proper, seemly, submissive, well-behaved

- Respectful citizens along the street bowed their heads as the coffin went by.
[ترجمه ترگمان] مردم مودب در خیابان سر خود را به روی تابوت انداختند
[ترجمه گوگل] شهروندان محترم در امتداد خیابان، سر خود را به عنوان تابوت سوار کردند
- It is not respectful to the instructor to shout out answers without being called on.
[ترجمه ترگمان] احترام به مربی برای فریاد زدن بدون اینکه درخواست داده شود، محترمانه نیست
[ترجمه گوگل] این است که به استاد احترام نداشته باشد تا پاسخ ها را بیرون بیاندازد

• showing honor, showing respect, showing deference
if you are respectful, you show respect for someone.

مترادف و متضاد

courteous, mannerly


با ادب (صفت)
polite, courteous, complaisant, civil, respectful

مودب (صفت)
polite, nice, courtly, courteous, suave, debonair, decorous, civil, respectful, mannerly, fair-spoken, urbane

ابرومند (صفت)
honorable, responsible, smug, respectful, respectable, honourable

پر احترام (صفت)
respectful

Synonyms: admiring, appreciative, civil, considerate, courtly, deferential, duteous, dutiful, gracious, humble, obedient, obeisant, polite, recognizing, regardful, regarding, reverent, reverential, self-effacing, solicitous, submissive, upholding, venerating, well-mannered


Antonyms: discourteous, mean, unmannerly


جملات نمونه

1. the official guests were received with respectful ceremony
مهمانان رسمی با تشریفات حاکی از احترام پذیرایی شدند.

2. The children in our family are always respectful to their elders.
[ترجمه ترگمان]بچه ها در خانواده ما همیشه به بزرگ ترها احترام می گذارند
[ترجمه گوگل]فرزندان خانواده ما همیشه به بزرگان خود احترام می گذارند

3. The onlookers stood at a respectful distance.
[ترجمه ترگمان]تماشاچیان در فاصله respectful ایستاده بودند
[ترجمه گوگل]تماشاگران در فاصله ای محکم ایستاده بودند

4. He is respectful to his elders.
[ترجمه ترگمان]او به ریش سفیدان خود احترام می گذارد
[ترجمه گوگل]او به بزرگانش احترام می گذارد

5. He was very respectful at home and obedient to his parents.
[ترجمه ترگمان]او در خانه بسیار محترمانه رفتار می کرد و از پدر و مادرش اطاعت می کرد
[ترجمه گوگل]او در خانه بسیار احترام گذاشت و به والدینش اطاعت کرد

6. We were brought up to be respectful of authority.
[ترجمه ترگمان]ما برای احترام زیادی بزرگ شدیم
[ترجمه گوگل]ما به خاطر اقتدار احترام گذاشته شدیم

7. He behaves in a respectful way.
[ترجمه ترگمان]رفتارش مودبانه است
[ترجمه گوگل]او در شیوه احترام رفتار می کند

8. She received guests with a respectful attitude.
[ترجمه ترگمان]با رفتاری مودبانه مهمان را پذیرفت
[ترجمه گوگل]او مهمانان را با احترام برخورد کرد

9. There was a respectful two-minute silence as we remembered the soldiers who had died in the war.
[ترجمه ترگمان]همان طور که به یاد سربازانی که در جنگ کشته شده بودند، دو دقیقه سکوت برقرار شد
[ترجمه گوگل]به خاطر اینکه سربازانی که در جنگ جان سپردند، به سکوت دو دقیقه ای احترام می گذارند

10. As they left, the Corporal gave them a respectful salute.
[ترجمه ترگمان]وقتی رفتند، سرجوخه به آن ها سلام احترام آمیز کرد
[ترجمه گوگل]همانطور که آنها باقی ماندند، قبرستان به آنها احترام گذاشت

11. He taught his children to be respectful of other cultures.
[ترجمه ترگمان]او به فرزندان خود یاد داد که به فرهنگ های دیگر احترام بگذارند
[ترجمه گوگل]او به فرزندان خود آموزش داد تا از فرهنگ های دیگر احترام بگذارند

12. They listened in respectful silence.
[ترجمه ترگمان]با سکوت آمیخته به احترام گوش می دادند
[ترجمه گوگل]آنها در سکوت احترام گوش می کردند

13. He was always respectful of my independence.
[ترجمه کیان] اوهمیشه به مستقل بودن من احترام میگذاشت
[ترجمه ترگمان]او همیشه از استقلال من احترام می گذاشت
[ترجمه گوگل]او همیشه استقلال من را محترم داشت

14. But she was quiet and respectful, and she was eager to go West.
[ترجمه ترگمان]اما او آرام و مودب بود و مشتاق بود که به غرب برود
[ترجمه گوگل]اما او آرام و احترام بود و مشتاق بود به غرب برود

15. At the start, everyone was respectful towards him, listening carefully to his soporific explanations.
[ترجمه ترگمان]در آغاز، همه به او احترام می گذاشتند و با دقت به توضیحات خواب آور او گوش می دادند
[ترجمه گوگل]در ابتدا، همه به سمت او احترام گذاشتند، با دقت گوش دادن به توضیحات فروتنانه خود

پیشنهاد کاربران

احترام گذار

مودب

محترم - محترمانه

مقرر یا تعیین شده

محترمانه


کلمات دیگر: