کلمه جو
صفحه اصلی

roundly


رک، صاف و پوست کنده، صریحا، شدیدا، به صورت مدور، گردوار، کره وار، بطور حسابی، درست وحسابی، کاملا رک، اشکارا، بی پرده

انگلیسی به فارسی

دور


بطور حسابی،درست وحسابی،کاملا رک،اشکارا،بی پرده ،گردوار


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
(1) تعریف: in a round manner, or in the shape of a round object.

(2) تعریف: with great vigor or forthrightness; thoroughly.

- The boss roundly criticized him.
[ترجمه ترگمان] رئیس علنا او را مورد انتقاد قرار داد
[ترجمه گوگل] رئیس به شدت از او انتقاد کرد

• in a round manner; completely, entirely; vigorously, severely
if you roundly condemn or criticize someone or something, you condemn them or criticize them very forcefully.
if you roundly defeat someone, you defeat them very easily.

جملات نمونه

He was roundly rebuked.

حسابی مورد بازخواست قرار گرفت.


1. he was roundly rebuked
حسابی مورد بازخواست قرار گرفت.

2. Walk groundly; talk profoundly; drink roundly; sleep soundly.
[ترجمه ترگمان]تند راه برو، حسابی حرف بزن، رک و رک حرف بزن، راحت بخواب
[ترجمه گوگل]پیاده روی عمیق صحبت عمیق نوشیدنی دور صبح بخیر

3. He was roundly condemned for his mistake.
[ترجمه ترگمان]او به خاطر اشتباهش محکوم شد
[ترجمه گوگل]او برای اشتباه خود محکوم شد

4. The government is being roundly criticized for its education policy.
[ترجمه ترگمان]دولت صراحتا به خاطر سیاست آموزشی خود مورد انتقاد قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]دولت برای سیاست آموزش و پرورش خود به شدت مورد انتقاد قرار گرفته است

5. The home team were roundly defeated.
[ترجمه ترگمان]تیم خانه آشکارا شکست خورد
[ترجمه گوگل]تیم خانگی به شدت شکست خورد

6. The report has been roundly criticized.
[ترجمه ترگمان]این گزارش صراحتا مورد انتقاد قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]این گزارش به شدت مورد انتقاد قرار گرفته است

7. I cursed her roundly for being late.
[ترجمه ترگمان]رک و راست به او فحش دادم که دیر کرده است
[ترجمه گوگل]من او را به خاطر دیر کردن به منزله لعنت گذاشتم

8. She was roundly rebuked for what she had done.
[ترجمه ترگمان]او به خاطر کاری که کرده بود roundly بود
[ترجمه گوگل]او برای آنچه که انجام داده بود، به شدت محکوم شده بود

9. We told her roundly that she was unwelcome.
[ترجمه ترگمان]ما به او گفتیم که خیلی ناراحت است
[ترجمه گوگل]ما به او گفتیم که او ناخوشایند بود

10. Political leaders have roundly condemned the shooting.
[ترجمه ترگمان]رهبران سیاسی علنا این تیراندازی را محکوم کرده اند
[ترجمه گوگل]رهبران سیاسی محکومیت تیراندازی را محکوم کردند

11. She abused him roundly for his neglect.
[ترجمه ترگمان]او را به خاطر سهل انگاری و neglect آزار می داد
[ترجمه گوگل]او را به شدت به خاطر بی توجهی او مورد آزار و اذیت قرار داد

12. The average works out roundly at 100.
[ترجمه ترگمان]میانگین کارکرد در حدود ۱۰۰ مورد است
[ترجمه گوگل]به طور متوسط ​​100 کار می کند

13. They were roundly defeated .
[ترجمه ترگمان]آن ها کاملا شکست خورده بودند
[ترجمه گوگل]آنها به شدت شکست خوردند

14. Its 853 California miles are roundly hated.
[ترجمه ترگمان]تقریبا < Number > ۸۵۳ < \/ Number > کیلومتر آن مورد نفرت است
[ترجمه گوگل]853 کیلومتر کالیفرنیا به طور کامل متنفر است

پیشنهاد کاربران


1. In the form of a circle or sphere.
2. With full force or vigor; thoroughly: applauded roundly; was roundly criticized.


کلمات دیگر: