کلمه جو
صفحه اصلی

blasted


معنی : بی برگ، لعنتی، نفرت انگیز، باد خورده
معانی دیگر : ملعون، آفت زده، پژمرده، نابود، تباه

انگلیسی به فارسی

بی‌برگ، نفرت‌انگیز، لعنتی، بادخورده


انفجار، لعنتی، نفرت انگیز، بی برگ، باد خورده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: ruined.

(2) تعریف: damned (used as a mild oath).

- this blasted weather
[ترجمه ترگمان] این هوای لعنتی
[ترجمه گوگل] این آب و هوای منفجر شد

• damaged as if by an explosive; withered, shriveled; damned, cursed
you can use blasted to indicate that you are annoyed or irritated with someone or something; an informal word.

مترادف و متضاد

بی برگ (صفت)
aphyllous, leafless, blasted

لعنتی (صفت)
damn, blasted, damnable

نفرت انگیز (صفت)
detestable, execrable, obnoxious, blasted, gruesome, forbidding, odious, horrid, loathsome, invidious, loathly

باد خورده (صفت)
blasted, rancid

جملات نمونه

1. he blasted the ball (so hard that it went) over the fences
توپ را آنچنان محکم زد که فراسوی نرده ها رفت.

2. oh! that blasted telephone is ringing again
آه دوباره آن تلفن لعنتی به صدا درآمده.

3. the press blasted his policies
روزنامه ها سیاست او را به باد انتقاد گرفتند.

4. the radio blasted out a military march
رادیو مارش نظامی گوشخراشی را پخش می کرد.

5. an untimely frost blasted the crops
سرمای نابهنگام محصولات را تباه کرد.

6. tunnels have been blasted through the mountains
از میان کوه ها تونل زده اند.

7. A tunnel was to be blasted through the mountains.
[ترجمه ترگمان]تونلی بود که از میان کوه ها منفجر می شد
[ترجمه گوگل]یک تونل باید از طریق کوه ها تخریب شود

8. The machine guns blasted away all night.
[ترجمه ترگمان]مسلسل تمام شب را منفجر کرد
[ترجمه گوگل]این اسلحه تمام شب را از بین برد

9. The officers blasted him with pepper spray.
[ترجمه ترگمان]افسران با اسپری فلفل به او حمله کردند
[ترجمه گوگل]افسران او را با اسپری فلفل کوبیدند

10. They blasted her into a black room.
[ترجمه ترگمان]او را در یک اتاق تاریک منفجر کردند
[ترجمه گوگل]آنها او را به یک اتاق سیاه تبدیل کردند

11. The missile blasted off.
[ترجمه ترگمان]موشک منفجر شد
[ترجمه گوگل]این موشک منفجر شد

12. Union leaders blasted the Government for failing to tackle the jobs crisis.
[ترجمه ترگمان]رهبران اتحادیه از دولت به خاطر ناکامی در پرداختن به بحران کار انتقاد کردند
[ترجمه گوگل]رهبران اتحادیه از دولت برای ناتوانی در مقابله با بحران مشاغل دوری کردند

13. The rocket blasted off at 28 p. m.
[ترجمه ترگمان]راکت در ساعت ۲۸ بعد از ظهر منفجر شد متر
[ترجمه گوگل]موشک در 28 پیکسل خاموش شد متر

14. Music suddenly blasted out from the speakers.
[ترجمه ترگمان]موسیقی ناگهان از بلندگوها طنین افکن شد
[ترجمه گوگل]موسیقی ناگهان از سخنرانان بیرون آمد

15. They blasted a huge crater in the runway.
[ترجمه ترگمان]آن ها دهانه بزرگی را در باند فرودگاه منفجر کردند
[ترجمه گوگل]آنها یک دره بزرگ را در باند فرود زدند

16. The rocket blasted upward into the sky.
[ترجمه ترگمان]راکت به سمت آسمان پرتاب شد
[ترجمه گوگل]موشک به سمت بالا به آسمان پرتاب شد

Oh! that blasted telephone is ringing again.

آه، دوباره آن تلفن لعنتی به صدا درآمده.


پیشنهاد کاربران

ویرانه،
نام یکی از نمایشنامه های" سارا کین" است.


slang: intoxicated from drugs or alcohol
در معنای عامیانه: مست شدن با مواد مخدر یا الکل
مثال: He got totally blasted at the party


کلمات دیگر: