مخفیانه، زیر جلی، در نهان، فریبکارانه، نابکار، نابکارانه، ترفند آمیز، محیلانه، وابسته به پرتاب از زیر، رجوع شود به: short-handed
underhanded
مخفیانه، زیر جلی، در نهان، فریبکارانه، نابکار، نابکارانه، ترفند آمیز، محیلانه، وابسته به پرتاب از زیر، رجوع شود به: short-handed
انگلیسی به فارسی
رجوع شود به: short-handed
مخفیانه، زیر جلی، در نهان، فریبکارانه، نابکار، نابکارانه، ترفند آمیز، محیلانه
وابسته به پرتاب از زیر
دست کم
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
مشتقات: underhandedly (adv.), underhandedness (n.)
مشتقات: underhandedly (adv.), underhandedness (n.)
• : تعریف: intentionally deceptive; sneaky.
• متضاد: aboveboard, square
• مشابه: dastardly, devious, scheming, sneaky, underhand
• متضاد: aboveboard, square
• مشابه: dastardly, devious, scheming, sneaky, underhand
• underhand; clandestine, secret, sly, crafty; not having enough people, short-handed
جملات نمونه
1. an underhanded throw
پرتاب (توپ) از زیر
2. his underhanded comments
اظهارات محیلانه ی او
3. that article contained some underhanded libel
آن مقاله حاوی تهمت های ناجوانمردانه ای بود.
4. He played an underhanded trick on me.
[ترجمه ترگمان] اون داشت کلک بازی می کرد
[ترجمه گوگل]او یک فریب کوچک در مورد من بازی کرد
[ترجمه گوگل]او یک فریب کوچک در مورد من بازی کرد
5. Tom had just brokered an underhanded deal with Jerry.
[ترجمه ترگمان]تام تازه با جری کنار گذاشته بود
[ترجمه گوگل]تام فقط یک معامله زیرزمینی با جری داشت
[ترجمه گوگل]تام فقط یک معامله زیرزمینی با جری داشت
6. I have laid the biddy off for her underhanded performance.
[ترجمه ترگمان]من the را برای اجرای او آماده کردم
[ترجمه گوگل]من برای عملکرد زیرزمینی خودم را گذاشتم
[ترجمه گوگل]من برای عملکرد زیرزمینی خودم را گذاشتم
7. I have laid the nanny off for her underhanded performance.
[ترجمه ترگمان]من پرستار بچه رو برای بازی underhanded آماده کردم
[ترجمه گوگل]من پرستار بچه را برای عملکرد زیرزمینی خودم گذاشته ام
[ترجمه گوگل]من پرستار بچه را برای عملکرد زیرزمینی خودم گذاشته ام
8. Like Rick Barry's old underhanded free throw, the hook shot is utterly uncool.
[ترجمه ترگمان]مثل این که کلک قدیمی \"ریک بری\" رو بندازی دور، تیر خلاص کاملا بی uncool
[ترجمه گوگل]همانند پرتاب آزاد دست کم ریک بری، شات قلاب کاملا خالی است
[ترجمه گوگل]همانند پرتاب آزاد دست کم ریک بری، شات قلاب کاملا خالی است
9. The store is underhanded in busy season.
[ترجمه ترگمان]فروشگاه در فصل شلوغ، underhanded است
[ترجمه گوگل]این فروشگاه در فصل پر مشغله فعالیت دارد
[ترجمه گوگل]این فروشگاه در فصل پر مشغله فعالیت دارد
10. Besides, sometimes some players don't behave decently, too many underhanded actions.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، گاهی اوقات برخی از بازیکنان به نحو شایسته ای رفتار نمی کنند
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، گاهی اوقات بعضی از بازیکنان به خوبی رفتار نمی کنند، بسیاری از اقدامات بی نظیر
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، گاهی اوقات بعضی از بازیکنان به خوبی رفتار نمی کنند، بسیاری از اقدامات بی نظیر
11. But in softball, the pitcher must throw the ball underhanded.
[ترجمه ترگمان]اما در سافت بال، اون پارچ آب، باید توپ رو پرت کنه
[ترجمه گوگل]اما در سافتبال، قورباغه باید توپ را زیر پا گذاشته باشد
[ترجمه گوگل]اما در سافتبال، قورباغه باید توپ را زیر پا گذاشته باشد
his underhanded comments
اظهارات حقهبازانهی او
an underhanded throw
پرتاب (توپ) از زیر
پیشنهاد کاربران
ناعادلانه
کلمات دیگر: