کلمه جو
صفحه اصلی

vigour


vigor قدرت، نیرومندی، زور، انرژی، توان

انگلیسی به فارسی

( vigor ) قدرت، نیرومندی، زور، نیرو، انرژی، توان


نیرویی، قدرت، توان، انرژی، نیرومندی، زور، نیرو


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a spelling of

• vigour is energy and enthusiasm.

جملات نمونه

1. Deliberate before you begin, then execute with vigour.
[ترجمه ترگمان]قبل از این که شروع کنید، با قدرت عمل کنید
[ترجمه گوگل]دقیق قبل از شروع، سپس با قدرت اجرا کنید

2. They set about their work with youthful vigour and enthusiasm.
[ترجمه ترگمان]با شور و شوق جوانی کار می کردند
[ترجمه گوگل]آنها در مورد کارشان با نیروی جوان و شور و شوق کار می کردند

3. She has the vigour and radiance of someone young enough to be her grand-daughter.
[ترجمه ترگمان]او قدرت و درخشندگی یک فرد جوان را دارد که دختر بزرگ او باشد
[ترجمه گوگل]او دارای قدرت و شفافیت فردی است که به اندازه کافی جوان است تا دختر بزرگش باشد

4. A brief rest restored the traveller's vigour.
[ترجمه ترگمان]استراحت مختصر و قوی مسافر را آرام کرد
[ترجمه گوگل]استراحت کوتاه توانایی مسافرتی را بهبود بخشید

5. His health and vigour were unimpaired by a stroke.
[ترجمه ترگمان]سلامتی و بنیه او با یک سکته دست نخورده مانده بود
[ترجمه گوگل]سلامت و قدرت او با سکته مغزی همراه بود

6. She was full of vim and vigour .
[ترجمه ترگمان]او پر شر و شر و شر بود
[ترجمه گوگل]او پر از ویم و قدرت بود

7. She does her work with tremendous vigour.
[ترجمه ترگمان]با قدرت عظیمی کار می کند
[ترجمه گوگل]او کار خود را با نیروی فوق العاده ای انجام می دهد

8. At 8 Minna's still full of vim and vigour.
[ترجمه ترگمان]در ساعت ۸ مینا هنوز پر شر و شر است
[ترجمه گوگل]در 8 Minna هنوز پر از vim و vigor

9. A brief rest restored the traveler's vigour.
[ترجمه ترگمان]یک استراحت کوتاه، قدرت مسافر را به خود آورد
[ترجمه گوگل]استراحت کوتاه توانایی مسافرتی را بهبود بخشید

10. He began working with renewed vigour .
[ترجمه ترگمان]با نیروی تازه ای شروع به کار کرد
[ترجمه گوگل]او شروع به کار با نیروی تازه کرد

11. Martin attacked his meal with vigour.
[ترجمه ترگمان]مارتین با شور و شوق به غذایش حمله کرد
[ترجمه گوگل]مارتین به شدت با وعده غذای خود حمله کرد

12. His body lacks the bounce and vigour of a normal two-year-old.
[ترجمه ترگمان]بدنش فاقد قدرت بازتاب و قدرت یک پسر دو ساله معمولی است
[ترجمه گوگل]بدن او فاقد گزاف گویی و قدرت دو ساله معمولی است

13. His book is written with considerable vigour.
[ترجمه ترگمان]کتاب او با قدرت زیادی نوشته شده است
[ترجمه گوگل]کتاب او با قدرت قابل توجهی نوشته شده است

14. A succinct style lends vigour to writing.
[ترجمه ترگمان]یک سبک مختصر به نویسندگی قدرت می دهد
[ترجمه گوگل]یک سبک مختصر به نوشتن کمک می کند

پیشنهاد کاربران

enthusiasm، تلاش، جدیت


کلمات دیگر: