کلمه جو
صفحه اصلی

vindictiveness


کینه جویی

انگلیسی به فارسی

جسورانه


انگلیسی به انگلیسی

• quality of being vindictive; spitefulness

جملات نمونه

1. He withheld the letter out of sheer vindictiveness.
[ترجمه ترگمان]نامه را از انتقام جویی محض بیرون آورد
[ترجمه گوگل]او این نامه را از سرزنش محض رد کرد

2. A true gentleman is above envy, jealousy or vindictiveness.
[ترجمه ترگمان]یک جنتلمن واقعی از حسادت، حسادت یا انتقام جویی از او بالاتر است
[ترجمه گوگل]یک نجیب زاده واقعی بالاتر از حسادت، حسادت یا متانت است

3. She showed resistance to harsh discipline and a vindictiveness over any prohibitions.
[ترجمه ترگمان]او مقاومت در برابر انضباط سخت و a را بر علیه هر گونه ممنوعیت ها نشان داد
[ترجمه گوگل]او مقاومت در برابر انضباط سخت و مقاومت در برابر هر گونه ممنوعیت را نشان داد

4. He was surprised by the depth of Eloise's vindictiveness.
[ترجمه ترگمان]او از عمق خصومت Eloise شگفت زده شده بود
[ترجمه گوگل]او از عمق غرورآفرینی Eloise شگفت زده شد

5. In it she tries to justify the vindictiveness with which she treated the young girl.
[ترجمه ترگمان]در این کار سعی می کند the را که با آن دختر جوان رفتار می کرد توجیه کند
[ترجمه گوگل]در آن او تلاش می کند تا توجیه جسورانه ای را که او با دختر جوان رفتار کرده است، توجیه کند

6. His generosity to his friends was matched by vindictiveness to those who fell out of his favour.
[ترجمه ترگمان]سخاوت او نسبت به دوستانش با انتقام جویی به کسانی که از او دور شده بودند، مطابقت داشت
[ترجمه گوگل]سخاوت او نسبت به دوستانش، با انگیزه به کسانی که از نفع او سقوط کرده بود، همیشگی بود

7. It is the vibration of vindictiveness that causes leaders to compete with one another for territorial reign or to war upon one another.
[ترجمه ترگمان]این ارتعاش of است که باعث می شود رهبران برای حکومت قلمرویی دیگر یا جنگ با یکدیگر رقابت کنند
[ترجمه گوگل]این ارتعاش از ابتکار عمل است که باعث می شود رهبران با یکدیگر برای سلطه قلمرو و یا جنگ با یکدیگر یکدیگر را رقابت کنند

8. Jealousy, envy, anger, resentment, greed, lust, vindictiveness, revenge, hatred . . . they all float in that large reservoir of our inner life.
[ترجمه ترگمان]حسادت، حسادت، خشم، کینه، انتقام، انتقام، انتقام، نفرت، نفرت، و همه در آن مخزن بزرگ زندگی our شناورند
[ترجمه گوگل]حسادت، خشم، نفرت، حرص و آز، شهوت، متانت، انتقام، نفرت آنها همه در آن مخزن بزرگ زندگی درونی ما شناور هستند

9. Her present countenance had a wild vindictiveness in its white cheek, and a bloodless lip and scintillating eye; and she retained in her closed fingers a portion of the locks she had been grasping.
[ترجمه ترگمان]صورت کنونی اش با دشمنی شدید در گونه سفیدش فرو رفت و یک چشم خونی و یک چشم برجسته داشت؛ و با انگشتان بسته خود قسمتی از قفل های بزرگ را که در دست داشت، در انگشتان بسته خود نگه داشت
[ترجمه گوگل]چهره فعلی خود را در گونه سفید خود وحشی وحشیانه و چشم و خونریزی بدون چشم داشت؛ و او در انگشتان بسته اش بخشی از قفل هایی که او درک کرده بود را حفظ کرد

10. Unfortunately the translation of "vengeance" conveys ideas of vindictiveness, revenge, and retaliation.
[ترجمه ترگمان]متاسفانه ترجمه \"انتقام\" افکار کینه جویی، انتقام و انتقام را منتقل می کند
[ترجمه گوگل]متاسفانه ترجمه �انتقام� ایده هایی از ابتکار عمل، انتقام و انتقامجویان را منتقل می کند

11. Very strange was the mixture of despair and vindictiveness, terror and vanity, in his words and voice.
[ترجمه ترگمان]بسیار عجیب بود، مخلوطی از نومیدی و انتقام جویی، وحشت و خودبینی، در گفتار و صدایش
[ترجمه گوگل]عجیب و غریب مخلوطی از ناامیدی و سرکش بودن، ترور و غرور، در سخنان و صداش بود

12. Punishment, it is said, is simply vindictiveness institutionalized.
[ترجمه ترگمان]گفته می شود مجازات، به سادگی vindictiveness است
[ترجمه گوگل]گفته می شود که مجازات زنا، به طور غیرقانونی، قانونی است

13. It is the vibration of vindictiveness that causes humans to torture themselves or another.
[ترجمه ترگمان]این لرزش of است که باعث می شود انسان ها خودشان را شکنجه دهند
[ترجمه گوگل]این ارتعاش از ابتذال است که باعث می شود انسان ها خودشان و دیگران را شکنجه کنند

14. I was distressed to find so much vindictiveness in so charming a creature.
[ترجمه ترگمان]از اینکه با چنین موجودی جذاب و جذابی روبه رو شدم ناراحت شدم
[ترجمه گوگل]من برای اینکه خیلی محتاطانه در موجودی بسیار جذاب حضور پیدا کنم، ناراحت شدم

پیشنهاد کاربران

جنبه تنبیهی مجازات


کلمات دیگر: