کلمه جو
صفحه اصلی

hard hearted


سخت دل، سنگدل، دل سخت، سنگدل، بی رحم، دل سخت، خشن، بی مروت

انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: hardheartedly (adv.), hardheartedness (n.)
• : تعریف: without feeling or sympathy; pitiless.
مترادف: callous, cold, pitiless, ruthless, unfeeling
متضاد: sensitive, soft-hearted, tender-hearted
مشابه: cruel, hard, heartless, indurate, merciless, obdurate, stony, unsympathetic

- It was awfully hardhearted of her to not even visit her sister in the hospital.
[ترجمه ترگمان] خیلی سخت بود که حتی به دیدن خواهرش در بیمارستان برود
[ترجمه گوگل] او به شدت از او دلخور بود که حتی از خواهرش در بیمارستان دیدن نکند

• cruel, ruthless, unfeeling, pitiless, callous
a hard-hearted person is unsympathetic and does not care about other people.
callous, unsympathetic, unmerciful

جملات نمونه

1. a hard-hearted man
مرد سنگدل

2. he was hardhearted and without pity
او سنگدل و بی رحم بود.

3. imprisonment had made him hardhearted
زندانی بودن او را سنگدل کرده بود.

4. You would have to be pretty hard-hearted not to feel something for him.
[ترجمه ترگمان]باید خیلی سخت باشه که یه همچین احساسی نسبت به اون داشته باشی
[ترجمه گوگل]شما باید خیلی سخت دلسرد نشوید که چیزی برای او احساس نکنید

5. Nobody except a hard-hearted, narrow-minded politician would laugh.
[ترجمه ترگمان]هیچ کس جز یک سیاست مدار سنگدل و hearted می خندید
[ترجمه گوگل]هیچ کس به جز یک سیاستمدار سخت گیر و محتاطانه خندید

6. Clinton began his political comeback after the debacle of the 1994 congressional elections as the protector of the elderly from hard-hearted Republicans.
[ترجمه ترگمان]کلینتون پس از سقوط انتخابات کنگره ۱۹۹۴ به عنوان حامی سالمندان از جمهوری خواهان سرسخت، بازگشت سیاسی خود را آغاز کرد
[ترجمه گوگل]کلینتون پس از انفجار انتخابات کنگره 1994 به عنوان محافظ سالخوردگان جمهوریخواهان سخت گیر آغاز شد

7. It proves you're not as hard-hearted as I imagined.
[ترجمه ترگمان]این ثابت می کنه که تو به اندازه من سنگدل نیستی
[ترجمه گوگل]این ثابت می کند که شما به اندازه من دلسوز نیستید

8. Another case of hard-hearted capitalists pushing aside the less fortunate to enhance their investments?
[ترجمه ترگمان]یک مورد دیگر سرمایه داران سرسخت، شانس کمتری را برای افزایش سرمایه گذاری خود کنار می زنند؟
[ترجمه گوگل]مورد دیگری از سرمایه داری های سخت گیر که کنار گذاشته اند، کمتر موفق به افزایش سرمایه گذاری خود می شوند؟

9. Love and politics clash when Maggie falls for a hard-hearted soldier.
[ترجمه ترگمان]عشق و سیاست وقتی که \"مگی\" برای یه سرباز شجاع می افته
[ترجمه گوگل]عشق و سیاست وقتی که مگی برای یک سرباز خردمند سقوط می کند، برخورد می کند

10. A good organiser is totally objective, even downright hard-hearted in choosing venue, style, speakers and programme.
[ترجمه ترگمان]یک سازمان دهنده خوب، در انتخاب محل، سبک، سخنگو و برنامه کاملا بی طرف است
[ترجمه گوگل]برگزار کننده خوبی است، کاملا انتخابی محل، سبک، سخنرانان و برنامه، کاملا هدفمند است

11. In all fairness, Maskelyne is more an antihero than a villain, probably more hardheaded than hard-hearted.
[ترجمه ترگمان]در هر حال، Maskelyne بیشتر از یک تبهکار is، احتمالا بیش از یک آدم شرور
[ترجمه گوگل]در تمام عدالت، Maskelyne بیشتر از یک تبه کار است و احتمالا از سختی سخت تر است

12. Listen to Me, O hardhearted ones, Who are far from righteousness.
[ترجمه ترگمان]به من گوش بدهید، ای سنگدل، کسانی که از حقیقت دور هستند
[ترجمه گوگل]به من گوش دهید، ای عزیزان، چه کسی از عدالت دور است؟

13. That man was not a downright, hardhearted criminal by any means.
[ترجمه ترگمان]این مرد سنگدل و سنگدل نبود
[ترجمه گوگل]این مرد به هیچ وجه یک جنایتکار کاملا مستقل نیست

14. Yes, she was hardhearted, stiff - necked, and hard to bend, this Elizabeth whom he had married.
[ترجمه ترگمان]بله، او سنگدل، گردن سفت و سفت بود، و این الیزابت که ازدواج کرده بود سخت بود
[ترجمه گوگل]بله، او اذعان کرد که الیزابت ازدواج کرده بود

15. Are you hardhearted, Mrs. Corney?
[ترجمه ترگمان]خانم کور نی، شما سنگدل هستید؟
[ترجمه گوگل]خانم کورنی، آیا شما ناراحت هستید؟

پیشنهاد کاربران

سنگدل


کلمات دیگر: