کلمه جو
صفحه اصلی

efficiently


ازروی کفایت، بطورموثر

انگلیسی به فارسی

با لیاقت تمام، با کفایت تمام


به‌طور مؤثری، به‌طرز کارآمدی، با کارایی، به‌طور نتیجه‌بخشی


موثر


انگلیسی به انگلیسی

• in an efficient manner, without waste (of time, resources, etc.)

جملات نمونه

1. in iowa corn growing and hog raising dovetail efficiently
در ایالت آیووا کشت ذرت و پرورش خوک به طور موثری با هم هماهنگ شده اند.

2. I work more efficiently on my own.
[ترجمه Setayesh .j] من به طور موثر یا تاثیر گذار کار می کنم
[ترجمه Sepi] من تنهایی موثر تر کار میکنم
[ترجمه ترگمان]من به اندازه کافی کار می کنم
[ترجمه گوگل]من کار خودم را کارآمدتر می کنم

3. Local authorities have to learn to allocate resources efficiently.
[ترجمه marjan] مسئولان محلی باید یاد بگیرند منابع را به شکلی بهینه تخصیص دهند
[ترجمه ترگمان]مقامات محلی باید یاد بگیرند که منابع را به طور موثر تخصیص دهند
[ترجمه گوگل]مقامات محلی باید یاد بگیرند منابع را به طور موثر اختصاص دهند

4. She organizes her financial affairs very efficiently.
[ترجمه ترگمان]او امور مالی خود را به طور موثر سازماندهی می کند
[ترجمه گوگل]او امور مالی خود را بسیار موثر سازماندهی می کند

5. The rescue was carried out smoothly and efficiently.
[ترجمه ترگمان]عملیات نجات به آرامی و موثر انجام شد
[ترجمه گوگل]نجات انجام شد هموار و کارآمد

6. She deals with all the correspondence promptly and efficiently.
[ترجمه ترگمان]او با تمام مکاتبه سریع و موثر سر و کار دارد
[ترجمه گوگل]او همه مکاتبات را سریع و موثر می کند

7. She runs the business very efficiently.
[ترجمه ترگمان]او کار را به نحو احسن انجام می دهد
[ترجمه گوگل]او کسب و کار را بسیار کارآمد می کند

8. He's working very efficiently at the moment, but it won't last.
[ترجمه ترگمان]او در حال حاضر در حال کار کردن است، اما دوام نخواهد داشت
[ترجمه گوگل]او در حال حاضر بسیار کارآمد است، اما این کار تمام نخواهد شد

9. The police dealt with the incident very efficiently.
[ترجمه ترگمان]پلیس با این حادثه بسیار موثر برخورد کرد
[ترجمه گوگل]پلیس به این حادثه بسیار کارآمد عمل کرد

10. Computers are used to store and retrieve information efficiently.
[ترجمه ترگمان]کامپیوترها برای ذخیره و بازیابی موثر اطلاعات به کار می روند
[ترجمه گوگل]کامپیوترها برای ذخیره و بازیابی اطلاعات به طور موثر استفاده می شوند

11. He gets things done efficiently.
[ترجمه ترگمان]او کارها را به نحو احسن انجام می دهد
[ترجمه گوگل]او کارها را با کارآیی انجام می دهد

12. It is hard to work efficiently in such a confined space.
[ترجمه ترگمان]سخت است که در چنین فضای محدود به طور موثر کار کنیم
[ترجمه گوگل]کار سختی در چنین فضای محدود وجود دارد

13. Services could be operated more efficiently and economically.
[ترجمه ترگمان]خدمات می تواند به طور موثرتری و اقتصادی عمل کند
[ترجمه گوگل]خدمات می تواند کارآمد تر و اقتصادی تر انجام شود

14. The whole tax system is now operating more efficiently.
[ترجمه ترگمان]اکنون کل سیستم مالیاتی به طور موثر عمل می کند
[ترجمه گوگل]کل نظام مالیاتی در حال حاضر کارآمدتر عمل می کند

پیشنهاد کاربران

به طورکارآمد, پربازده

خوب . کارآمد

بهتر ،

موثر - بهینه

با لیاقت

بدون فوت وقت

به طور موثر

به طوری بهینه


کلمات دیگر: