کلمه جو
صفحه اصلی

imbalanced

انگلیسی به فارسی

عدم تعادل


انگلیسی به انگلیسی

• not balanced, lacking stability; uncoordinated

جملات نمونه

1. Increased recruitment of women engineers will help correct the gender imbalance in the profession.
[ترجمه ترگمان]افزایش استخدام مهندسان زن به اصلاح عدم تعادل جنسیتی در این حرفه کمک خواهد کرد
[ترجمه گوگل]افزایش استخدام مهندسین زن به اصلاح عدم تعادل جنسیتی در حرفه کمک خواهد کرد

2. An imbalance in certain chemicals leads to disturbances in the brain's function.
[ترجمه ترگمان]عدم تعادل در مواد شیمیایی خاص منجر به اختلالات در عملکرد مغز می شود
[ترجمه گوگل]عدم تعادل در مواد شیمیایی خاص منجر به اختلالات عملکرد مغز می شود

3. The government must redress the imbalance in spending on black and white children.
[ترجمه ترگمان]دولت باید عدم تعادل در خرج کردن کودکان سیاه و سفید را جبران کند
[ترجمه گوگل]دولت باید ناپایداری در هزینه های کودکان سیاه و سفید را جبران کند

4. The trade imbalance is likely to rise again in 1990. Hence a new set of policy actions will be required soon.
[ترجمه ترگمان]عدم تعادل تجاری احتمالا دوباره در سال ۱۹۹۰ افزایش خواهد یافت از این رو مجموعه جدیدی از اقدامات سیاسی به زودی مورد نیاز خواهد بود
[ترجمه گوگل]عدم تعادل تجاری احتمالا در سال 1990 افزایش می یابد بدین ترتیب به زودی مجموعه جدیدی از اقدامات سیاستی مورد نیاز خواهد بود

5. The current trade deficit indicates a serious imbalance between our import and export trade.
[ترجمه ترگمان]کسری تجاری فعلی نشان دهنده عدم تعادل جدی بین واردات و تجارت صادراتی است
[ترجمه گوگل]کسری تجاری فعلی نشان دهنده عدم تعادل جدی بین واردات و صادرات تجارت ما است

6. Postnatal depression is usually due to hormonal imbalance.
[ترجمه ترگمان]افسردگی روحی معمولا ناشی از عدم تعادل هورمونی است
[ترجمه گوگل]افسردگی پس از زایمان معمولا ناشی از عدم تعادل هورمونی است

7. Attempts are being made to redress the imbalance between our import and export figures.
[ترجمه ترگمان]تلاش هایی برای جبران عدم تعادل بین واردات و ارقام صادرات صورت گرفته است
[ترجمه گوگل]تلاش برای مقابله با عدم تعادل بین ارقام واردات و صادرات ما انجام شده است

8. Social imbalance worries him more than inequity of income.
[ترجمه ترگمان]عدم تعادل اجتماعی او را بیش از نابرابری درآمد نگران می کند
[ترجمه گوگل]عدم تعادل اجتماعی، او را بیش از نابرابری درآمد نگران می کند

9. There is huge economic imbalance between the two countries.
[ترجمه ترگمان]عدم تعادل اقتصادی عظیمی بین دو کشور وجود دارد
[ترجمه گوگل]عدم تعادل اقتصادی بین دو کشور وجود دارد

10. The illness is triggered by a chemical imbalance in the brain.
[ترجمه ترگمان]این بیماری با یک عدم تعادل شیمیایی در مغز بوجود می آید
[ترجمه گوگل]بیماری ناشی از عدم تعادل شیمیایی در مغز است

11. Many pupils follow an imbalanced curriculum.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از دانش آموزان یک برنامه آموزشی نامتعادل را دنبال می کنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از دانش آموزان برنامه آموزشی نامتعادل را دنبال می کنند

12. Most came to realize that leading such an imbalanced life led to dire consequences.
[ترجمه ترگمان]اغلب آن ها به این نتیجه رسیدند که رهبری چنین زندگی نامتعادل منجر به عواقب وخیمی می شود
[ترجمه گوگل]اکثر اذعان کردند که منجر به چنین زندگی نامتعادل منجر به عواقب ناگوار شد

13. There is as noted above a real risk that the process will aggravate further the degree of imbalance that presently exists.
[ترجمه ترگمان]همانطور که در بالا اشاره شد، این فرآیند، درجه عدم تعادل را که در حال حاضر وجود دارد، وخیم تر خواهد کرد
[ترجمه گوگل]همانطور که در بالا ذکر شد، یک خطر واقعی وجود دارد که این فرایند بیشترین میزان عدم تعادل را که در حال حاضر وجود دارد، تشدید می کند

14. Indeed, it is arguable that the different speeds of financial liberalisation are a prime cause of world trade and savings imbalances.
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، میتوان ادعا کرد که سرعت متفاوت آزادسازی مالی دلیل اصلی عدم تعادل تجارت جهانی و عدم تعادل پس انداز است
[ترجمه گوگل]در واقع، قابل بحث است که سرعت های مختلف آزاد سازی مالی یکی از دلایل اصلی عدم تعادل تجارت و بازنشستگی در جهان است

پیشنهاد کاربران

نامتعادل


کلمات دیگر: