کلمه جو
صفحه اصلی

imagined

انگلیسی به فارسی

تصور، تصور کردن، انگاشتن، پنداشتن، حدس زدن، تفکر کردن، فرض کردن


انگلیسی به انگلیسی

• created in the mind, visualized, conjured up; fancied, unreal

جملات نمونه

1. i imagined i was running in the street naked
خیال کردم دارم لخت در خیابان می دوم !

2. i would have never imagined that she would become a doctor
هرگز گمان نمی کردم که او دکتر بشود.

3. It is just as I imagined.
[ترجمه ترگمان]درست همان طور که تصور می کردم
[ترجمه گوگل]درست همانطور که تصور کردم

4. I had imagined her to be older than that.
[ترجمه MSG] من تصور می کردم که آن بزرگتر از آن بود
[ترجمه ترگمان]تصور کرده بودم که او بزرگ تر از آن است
[ترجمه گوگل]من تصور می کردم او بزرگتر از آن باشد

5. She imagined walking into the office and handing in her resignation.
[ترجمه ترگمان]او تصور کرد که به دفتر می رود و استعفای او را تقدیم می کند
[ترجمه گوگل]او تصور کرد که وارد دفترش شود و به استعفا بازگردد

6. It's time to start living the life you've imagined.
[ترجمه ترگمان]وقتش است که زندگی را شروع کنیم که شما تصورش را کرده اید
[ترجمه گوگل]این زمان برای شروع زندگی شما را تصور می کنید

7. She had never for one moment imagined that it could happen to her.
[ترجمه ترگمان]هرگز یک لحظه فکر نکرده بود که ممکن است این اتفاق برای او بیفتد
[ترجمه گوگل]او برای لحظه ای تصور نکرد که می تواند به او برسد

8. In real life he wasn't how she had imagined him at all.
[ترجمه ترگمان]در زندگی واقعی او نبود که او را اصلا تصور کرده بود
[ترجمه گوگل]در زندگی واقعی او چطور او را تصور کرد

9. She had imagined that the doctor would be male.
[ترجمه ترگمان]او تصور کرده بود که پزشک مرد خواهد شد
[ترجمه گوگل]او تصور کرده بود که دکتر مرد خواهد بود

10. Would you ever have imagined him/his becoming a politician?
[ترجمه ترگمان]آیا هرگز تصورش را می کردید که او یک سیاست مدار شود؟
[ترجمه گوگل]آیا تا به حال تصور کرده اید که او یک سیاستمدار است؟

11. I fondly imagined that you cared.
[ترجمه ترگمان]با علاقه به این فکر کردم که تو اهمیت میدی
[ترجمه گوگل]من عاشقانه تصور می کردم که شما مراقبت می کنید

12. She wasn't the sophisticate that Jack had imagined her to be.
[ترجمه ترگمان]او همانی نبود که جک تصورش را کرده بود
[ترجمه گوگل]او پیچیده نبود که جک تصور می کرد او باشد

13. I realised that I must have imagined the whole thing.
[ترجمه ترگمان]فهمیدم که باید همه چیز را تصور کرده باشم
[ترجمه گوگل]متوجه شدم که باید همه چیز را تصور کنم

14. I had naively imagined that he was in love with me.
[ترجمه ترگمان]من به سادگی تصور می کردم که او عاشق من است
[ترجمه گوگل]من به طرز شایسته ای تصور کردم که او در عاشق من است

پیشنهاد کاربران

واهی، موهوم، وهمی، فرضی، تخیلی، خیال پردازانه، تصوری، ذهنی، غیرواقعی

خیالی ( adj ) دوستان توجه کنن که این ( adj ) نه ( noun ) چون نوشتن خیال یا رویا که اشتباهه


کلمات دیگر: