کلمه جو
صفحه اصلی

jobless


بیکار، نیازمند به کار، وابسته به بیکاری

انگلیسی به فارسی

بیکار، نیازمند به کار


وابسته به بیکاری


بیکاری


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: denoting or pertaining to persons who do not have jobs.
مشابه: idle, unemployed

- The jobless rate is increasing.
[ترجمه ترگمان] نرخ بیکاری در حال افزایش است
[ترجمه گوگل] نرخ بیکاری در حال افزایش است
اسم ( noun )
مشتقات: joblessness (n.)
• : تعریف: those who do not have jobs (usu. prec. by the).
مشابه: unemployed

- The measure is designed to help the jobless.
[ترجمه ترگمان] این اقدام برای کمک به بیکاران طراحی شده است
[ترجمه گوگل] این اقدام برای کمک به بیکار طراحی شده است

• unemployed persons, unemployed people collectively
unemployed
someone who is jobless does not have a job, but would like one. adjective here but can also be used as a plural noun. e.g. we have to do more for the poor and the jobless.

مترادف و متضاد

unemployed


Synonyms: between jobs, collecting unemployment benefits, laid off, on the dole, out of a job, out of work, without employment, without gainful employment, workless


جملات نمونه

1. jobless training
آموزش بیکاران

2. the jobless old man was apprehensive of the future
پیرمرد بیکار نگران آینده بود.

3. the jobless
بیکاران

4. he is presently jobless
او فعلا بیکار است.

5. the dreary sketch of jobless people in a breadline
تصویر غم انگیز افراد بیکار در صف نان

6. suddenly i realized that i was jobless and adrift
ناگهان احساس کردم که بی کار و سرگردانم.

7. They joined the ranks of the jobless.
[ترجمه ترگمان]آن ها به صفوف بیکاران می پیوندند
[ترجمه گوگل]آنها به صفوف بیکاران پیوستند

8. Jobless and penniless, he had to sleep rough in the fields for several months.
[ترجمه ترگمان]Jobless و بی پول، چند ماه در مزارع به سر می برد
[ترجمه گوگل]بیکاران و بی پولی، او مجبور شد برای چندین ماه در زمینه های مزرعه بخوابد

9. Callum, recently arrived in Glasgow, is jobless, homeless, friendless, and suffering from culture shock.
[ترجمه ترگمان]Callum که به تازگی وارد گلاسگو شده است بی کار، بی خانمان، بی کس و بی کس است و از شوک فرهنگی رنج می برد
[ترجمه گوگل]Callum، اخیرا به گلاسکو وارد شده است، بیکار، بی خانمان، دوست نداشتنی است و از شوک فرهنگی رنج می برد

10. The Army has set up mechanisms to help jobless ex-soldiers get work.
[ترجمه ترگمان]ارتش مکانیزم هایی را برای کمک به سربازان سابق بی کار تنظیم کرده است
[ترجمه گوگل]ارتش مأموریت هایی را برای کمک به بیجا کردن سربازان سابق ایجاد کرده است

11. Employment agencies were besieged by the jobless.
[ترجمه ترگمان]آژانس های استخدام توسط بیکاران محاصره شده بودند
[ترجمه گوگل]آژانس های استخدام توسط بیکاری محاصره شدند

12. Friendless and jobless, he wondered how he would survive the year ahead.
[ترجمه ترگمان]او که بی کار و بی کار بود، در این فکر بود که چگونه سال آینده زنده خواهد ماند
[ترجمه گوگل]بی طرف و بی بضاعت، او تعجب می کند که چگونه سال آینده را زنده خواهد کرد

13. The film company collapsed, leaving Chris jobless and minus his life savings.
[ترجمه ترگمان]شرکت فیلم سقوط کرد، کریس بی کار شد و من های صرفه جویی در عمرش
[ترجمه گوگل]شرکت فیلم سقوط کرد و کریس را ترک کرد و بقای خود را از دست داد

14. The consultant seeks to match up jobless professionals with small companies in need of expertise.
[ترجمه ترگمان]این مشاور به دنبال انطباق با افراد بی کار بی کار با شرکت های کوچک در نیاز به تخصص است
[ترجمه گوگل]مشاور می کوشد تا حرفه ای های بیکار را با شرکت های کوچک که نیاز به تخصص دارند مطابقت دهند

15. Such a system penalized the jobless.
[ترجمه ترگمان]چنین سیستمی بیکاری را تاوان می دهد
[ترجمه گوگل]چنین سیستمی بی خانمان را مجازات می کند

He is presently jobless.

او فعلاً بیکار است.


jobless training

آموزش بیکاران


پیشنهاد کاربران

jobless = workless = out of job = out of work
بیکار، بدون شغل

بی شغلی


کلمات دیگر: