به طور تصادفی
haphazardly
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
قید ( adverb )
• (1) تعریف: by chance or accident.
- We came across each other haphazardly at the library.
[ترجمه بهنام] بطور تصادفی در کتابخانه با یکدیکر مواجه شدیم.
[ترجمه ترگمان] بدون هیچ سر و صدا به طرف کتابخانه به راه افتادیم[ترجمه گوگل] ما به طور ناگهانی در کتابخانه آمدیم
• (2) تعریف: in a disorganized manner.
- The books were arranged haphazardly on the shelf.
[ترجمه سیلان] کتاب ها با بی دقتی روی طبقه ها چیده شده بودند
[ترجمه ترگمان] کتاب ها به طور تصادفی روی قفسه مرتب شده بودند[ترجمه گوگل] این کتاب ها به طور تصادفی بر روی قفسه قرار گرفتند
• by chance, randomly, arbitrarily; carelessly, without order
جملات نمونه
1. books were piled on shelves haphazardly
کتاب ها را بدون نظم و ترتیب روی میز انباشته کرده بودند.
2. It is foolish to haphazardly adventure.
[ترجمه ترگمان]بدون نظم و ترتیب کار احمقانه ای است
[ترجمه گوگل]این حادثه بی نظیر است
[ترجمه گوگل]این حادثه بی نظیر است
3. The books were placed haphazardly on the shelf.
[ترجمه بهنام] کتابهابدون هیچ نظم وتر تیبی در قفسه قرار کرفته بودند.
[ترجمه ترگمان]کتاب ها به طور تصادفی روی قفسه گذاشته شده بودند[ترجمه گوگل]این کتاب ها به طور تصادفی در قفسه قرار گرفتند
4. She looked at the books jammed haphazardly in the shelves.
[ترجمه ترگمان]به کتاب ها که بدون نظم در قفسه ها گیر کرده بودند نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او به کتاب هایی نگاه کرد که به صورت قفل شده بودند
[ترجمه گوگل]او به کتاب هایی نگاه کرد که به صورت قفل شده بودند
5. Childhood memory is however typically family-centred, touching only haphazardly on the unattached.
[ترجمه ترگمان]با این حال، به طور معمول، خاطرات کودکی، تنها بر حسب خانواده، تنها بر حسب تصادف، تنها بر روی خانواده های مجرد قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]با این حال، حافظه دوران کودکی به طور معمول خانواده محور است، و تنها به صورت تصادفی در ارتباط با عدم ارتباط قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]با این حال، حافظه دوران کودکی به طور معمول خانواده محور است، و تنها به صورت تصادفی در ارتباط با عدم ارتباط قرار می گیرد
6. State boundaries are haphazardly drawn across land masses and linguistic, cultural and ethnic lines.
[ترجمه ترگمان]مرزه ای ایالتی به طور اتفاقی روی توده های زمین و خطوط زبانی، فرهنگی و نژادی کشیده می شوند
[ترجمه گوگل]مرزهای دولتی به طور ناگهانی در سراسر توده های سرزمین و زبان های زبانی، فرهنگی و قومی ترسیم می شوند
[ترجمه گوگل]مرزهای دولتی به طور ناگهانی در سراسر توده های سرزمین و زبان های زبانی، فرهنگی و قومی ترسیم می شوند
7. Markby, taking off his overcoat and sticking it haphazardly over a peg, grunted.
[ترجمه ترگمان]در حالی که پالتو خود را در می آورد و با نظم و ترتیب آن را بدون نظم و ترتیب فرو می داد، زیر لب گفت:
[ترجمه گوگل]مارکبی، پیراهن خود را برداشت و آن را به صورت ناگهانی بر روی یک پایه قرار داد
[ترجمه گوگل]مارکبی، پیراهن خود را برداشت و آن را به صورت ناگهانی بر روی یک پایه قرار داد
8. Initially these were organized rather haphazardly with little serious attempt to match contributions to prospective claims on the funds.
[ترجمه ترگمان]در ابتدا این پروژه ها به طور اتفاقی با تلاش جدی و جدی برای انطباق با مشارکت در مطالبات بالقوه در مورد بودجه سازماندهی شدند
[ترجمه گوگل]در ابتدا، اینها به طور جدی با تلاش کمی جدی برای مطابقت با مشارکت در ادعاهای احتمالی در بودجه، سازماندهی شدند
[ترجمه گوگل]در ابتدا، اینها به طور جدی با تلاش کمی جدی برای مطابقت با مشارکت در ادعاهای احتمالی در بودجه، سازماندهی شدند
9. The pundits dip haphazardly into the lucky dip.
[ترجمه ترگمان]متخصصان به طور اتفاقی در شیب خوش شانس فرو می روند
[ترجمه گوگل]مأموران به طور تصادفی به شیب خوش شانس می افتند
[ترجمه گوگل]مأموران به طور تصادفی به شیب خوش شانس می افتند
10. Only occasional flakes came haphazardly down like white sifts of charred paper when a chimney is on fire.
[ترجمه ترگمان]فقط گاهی اوقات دانه های برف مانند یک تکه کاغذ سفیدی از روی بخاری به پایین سرازیر می شد
[ترجمه گوگل]هنگامی که یک دودکش در آتش است، تنها کیک های گاه به گاه بطور ناگهانی روی می دهد مانند ساقه های سفید کاغذ کوره شده
[ترجمه گوگل]هنگامی که یک دودکش در آتش است، تنها کیک های گاه به گاه بطور ناگهانی روی می دهد مانند ساقه های سفید کاغذ کوره شده
11. Natural languages arise unconsciously, haphazardly, while artificial languages lack expressiveness.
[ترجمه ترگمان]زبان های طبیعی به طور ناخودآگاه، به طور تصادفی و به طور تصادفی بوجود می آیند، در حالی که زبان های مصنوعی فاقد بیانگری هستند
[ترجمه گوگل]زبان های طبیعی ناخودآگاه، بی وقفه ظاهر می شوند، در حالی که زبان مصنوعی فاقد اشکال است
[ترجمه گوگل]زبان های طبیعی ناخودآگاه، بی وقفه ظاهر می شوند، در حالی که زبان مصنوعی فاقد اشکال است
12. Tears rose haphazardly to her eyes as she watched the sequence of silent film Alexei showed her in the now darkened room.
[ترجمه ترگمان]در حالی که دنباله فیلم صامت آلکسی را که در آن اتاق تاریک بود تماشا می کرد، اشک به چشم او بلند شد
[ترجمه گوگل]اشک به طور چشمگیری به چشمانش برخاسته و تماشا می کند که دنباله ای از فیلم سکوت الکسی را در اتاق تاریک نشان داده است
[ترجمه گوگل]اشک به طور چشمگیری به چشمانش برخاسته و تماشا می کند که دنباله ای از فیلم سکوت الکسی را در اتاق تاریک نشان داده است
13. The magazines, strewn haphazardly over various sections of shelving, served to divert her temporarily.
[ترجمه ترگمان]این مجله، که به طور نامنظم در بخش های مختلف of پخش شده بود، به طور موقت او را سرگرم می داشت
[ترجمه گوگل]مجلات، به طور تصادفی بر روی بخش های مختلف قفسه بندی، به طور موقت منحرف شدند
[ترجمه گوگل]مجلات، به طور تصادفی بر روی بخش های مختلف قفسه بندی، به طور موقت منحرف شدند
14. And that means fiddly switches scattered haphazardly across the dash and centre console like bits of shot fired from a blunderbuss.
[ترجمه ترگمان]و این به این معنی است که سوئیچ پرزحمت به طور اتفاقی روی داشبورد و کنسول مرکزی پخش شد، مثل تکه های شلیک شده از یک تفنگ
[ترجمه گوگل]و این بدین معنی است که سوئیچ های پدال به طور تصادفی در سراسر داش و کنسول مرکزی پراکنده شده اند مانند بیت های شلیک شده از یک جادوگر
[ترجمه گوگل]و این بدین معنی است که سوئیچ های پدال به طور تصادفی در سراسر داش و کنسول مرکزی پراکنده شده اند مانند بیت های شلیک شده از یک جادوگر
15. Cardboard folders of stamps lay haphazardly within my reach.
[ترجمه ترگمان]دفترچه تمبر پستی بدون نظم و ترتیبی در دسترس من قرار داشت
[ترجمه گوگل]پوشه های کارت از تمبرها به طور منحصر به فرد در دسترس من است
[ترجمه گوگل]پوشه های کارت از تمبرها به طور منحصر به فرد در دسترس من است
پیشنهاد کاربران
بطور بی نظم
به طور اتفاقی، بر حسب تصادف/اتفاق
تصادفی
دلبخواهی، تصادفی
تصادفی، الابختگی
سرسری
بدون طرح و نقشه قبلی/ بدون حساب و کتاب
کلمات دیگر: