کلمه جو
صفحه اصلی

egg cup


جا تخم مرغی، ظرف برای نگه داشتن یک تخم مره، زیرتخم مرغی

انگلیسی به فارسی

فنجان تخم مرغ


انگلیسی به انگلیسی

• cup used for holding a boiled egg
an eggcup is a small container in which you put a boiled egg while you eat it.

جملات نمونه

1. This is a London 2012 egg cup.
[ترجمه ترگمان]این یک فنجان تخم مرغ در لندن است
[ترجمه گوگل]این یک فنجان تخم مرغ در لندن 2012 است

2. This is a London 201branded egg cup.
[ترجمه ترگمان]این یک فنجان شیشه ای در لندن است
[ترجمه گوگل]این یک فنجان تخم مرغ در سال 2019 است

3. Please, give it to me the egg cup.
[ترجمه ترگمان] خواهش می کنم، اون جام تخم طلایی رو بده به من
[ترجمه گوگل]لطفا، آن را به من فنجان تخم مرغ بدهید

4. Each egg cup holds two eggs.
[ترجمه ترگمان]هر فنجان تخم مرغ دو عدد تخم مرغ دارد
[ترجمه گوگل]هر فنجان تخم مرغ دو تخم مرغ را نگه می دارد

5. We need to get samples from you for egg cup, salt as well as serviette ring.
[ترجمه ترگمان]ما باید از شما برای گرفتن فنجان تخم مرغ، نمک و همچنین حلقه serviette نمونه برداری کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید نمونه هایی از شما را برای فنجان تخم مرغ، نمک و همچنین حلقه دستمال سفره دریافت کنیم

6. This wild squirrel has learned that nuts tend to be hidden under a particular egg cup, so he goes straight to it.
[ترجمه ترگمان]این سنجاب وحشی فهمید که nuts زیر یک فنجان ویژه تخم مرغ پنهان می شوند، بنابراین مستقیم به سمت آن می رود
[ترجمه گوگل]این سنجاب وحشی آموخته است که آجیل ها تحت یک فنجان تخم مرغ خاص پنهان شده اند، به طوری که او مستقیم به آن می رود

7. Take an egg from the fridge and place it in the egg cup in the centre of the table.
[ترجمه ترگمان]یک تخم مرغ از یخچال بردارید و آن را در فنجان تخم مرغ در وسط میز قرار دهید
[ترجمه گوگل]تخم مرغ را از یخچال بیرون بیاورید و آن را در مرکز میز مرغ قرار دهید

8. A table or other flat surface on which to place the phones and egg cup.
[ترجمه ترگمان]یک میز یا یک سطح صاف که قرار است در آن تلفن ها و فنجان تخم مرغ قرار گیرد
[ترجمه گوگل]یک میز یا دیگری سطح صاف که در آن تلفن و فنجان تخم مرغ قرار داده شده است

9. Then use anything - mugs - egg-cups - put them on a tray to catch the drips.
[ترجمه ترگمان]بعد از هر چیز - فنجان های تخم مرغ، آن ها را روی یک سینی می گذاریم تا the را بگیرند
[ترجمه گوگل]سپس از هر چیز استفاده کنید - لیوان ها - لیوان های تخم مرغی - آنها را روی یک سینی قرار دهید تا ریزش کنید

10. Stand your eggheads in egg-cups or make circles of paper collars to stand them on.
[ترجمه ترگمان]از eggheads در تخم مرغ استفاده کنید یا دایره های کاغذی درست کنید تا روی آن ها بایستند
[ترجمه گوگل]تخم مرغ خود را در فنجان تخم مرغ قرار دهید یا حلقه های یقه کاغذی را روی آنها بگذارید

11. This time, our eggcup could contain thousands of millions of tons.
[ترجمه ترگمان]این بار، ما ممکن است شامل هزاران تن باشد
[ترجمه گوگل]این زمان، تخم مرغ ما می تواند هزاران میلیون تن باشد

12. On the upper shelf of the cupboard are four plain white plates, two plain white pudding-bowls, and another eggcup.
[ترجمه ترگمان]روی قفسه بالایی قفسه چهار بشقاب سفید سفید و دو کاسه پودینگ سفید و یک eggcup دیگر هستند
[ترجمه گوگل]در قفسه فوقانی کابینت، چهار صفحه سفید سفیدی، دو کاسه پودینگ سفیدی و یک تخم مرغ دیگر وجود دارد

13. You could pack a ton of White Dwarf material into an eggcup.
[ترجمه ترگمان]شما می توانید یک تن مواد سفید سفید را به یک eggcup ببندید
[ترجمه گوگل]شما می توانید یک تن از مواد سفید کوتوله را به یک eggcup بسته کنید

14. He remembers the layout of the room and what the eggcup looks like.
[ترجمه ترگمان]او طرح کلی اتاق را به یاد می آورد و ظاهر آن چه شکلی است
[ترجمه گوگل]او طرح اتاق را به یاد می آورد و تخم مرغ به نظر می رسد

15. Now he suddenly realized that Cedric was in fact a useless pretty boy who didn"t have enough brains to fill an eggcup. "
[ترجمه ترگمان]اکنون او ناگهان متوجه شد که سدریک یک پسر خوب است که مغز کافی برای پر کردن یک eggcup ندارد \"
[ترجمه گوگل]در حال حاضر او ناگهان متوجه شد که Cedric در واقع پسر بی فایده بود که مغز کافی برای پر کردن تخم مرغ نداشت '


کلمات دیگر: