کلمه جو
صفحه اصلی

fatherly


پدرانه، پدری، مهربان، مهربانانه، پدروار

انگلیسی به فارسی

پدرانه ،پدروار


پدر و مادر


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: fatherliness (n.)
• : تعریف: of or appropriate to a father.
مترادف: paternal, patriarchal
مشابه: ancestral, nurturing, parental

- fatherly advice
[ترجمه ترگمان] نصیحت پدرانه
[ترجمه گوگل] مشاوره پدرانه

• paternal, as or like a father; kind and protective; protectively, kindly, lovingly
you say that someone behaves in a fatherly way when they behave like a kind father.

مترادف و متضاد

parently


Synonyms: affectionate, benevolent, benign, forbearing, indulgent, kind, kindly, paternal, patriarchal, protective, supportive, tender


Antonyms: maternally, motherly


جملات نمونه

1. fatherly advice
پند پدرانه

2. He was a fatherly shoulder to cry on when things went wrong.
[ترجمه ترگمان]وقتی اوضاع خراب شد، اون شونه ای پدرانه داشت که گریه کنه
[ترجمه گوگل]او در حالی که همه چیز اشتباه گرفته بود، پدرش بود

3. I'd like to give you some fatherly advice.
[ترجمه ترگمان]دوست دارم یه نصیحت پدرانه بهت بکنم
[ترجمه گوگل]من می خواهم به شما توصیه های پدرانه ای بدهم

4. He took my arm in a fatherly way.
[ترجمه ترگمان]بازوی مرا طوری پدرانه گرفته بود
[ترجمه گوگل]او بازوی من را به روش پدرانه باز کرد

5. There was no fatherly affection, no display of sentiment.
[ترجمه ترگمان]هیچ محبت پدرانه یا ابراز احساسات در کار نبود
[ترجمه گوگل]احساسات پدرانه ای وجود نداشت

6. He keeps a fatherly eye on his players.
[ترجمه ترگمان] اون یه نگاه پدرانه به players می کنه
[ترجمه گوگل]او نگاه پدرانه ای به بازیکنانش می زند

7. He spoke in a warm, fatherly tone.
[ترجمه ترگمان]با لحن پدرانه و پدرانه صحبت کرد
[ترجمه گوگل]او با صدای گرم و پدرانه صحبت کرد

8. He is kindly and supportive, fatherly.
[ترجمه ترگمان]او مهربان و حامی و پدرانه است
[ترجمه گوگل]او مهربان و حامی است

9. His fatherly affection was not strong, as events proved, but his fear of the gods was.
[ترجمه ترگمان]احساسات پدرانه او چندان قوی نبود که وقایع به اثبات برسد، اما ترس او از خدایان بود
[ترجمه گوگل]احساسات پدرانه او قوی نبود، زیرا رویدادها ثابت شد، اما ترس او از خدایان بود

10. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!

11. He did all the fatherly duties, he changed diapers.
[ترجمه ترگمان] اون همه وظایف پدرانه رو انجام داد، پوشک عوض کرد
[ترجمه گوگل]او تمام وظایف پدر و مادر را انجام داد، پوشک را تغییر داد

12. And the city manager smiled his fatherly, kindly smile.
[ترجمه ترگمان]مدیر شهر با لبخند مهرآمیز و مهرآمیز خود لبخندی زد و گفت:
[ترجمه گوگل]و مدیر شهری پدرش را لبخند زد، مهربانانه لبخند زد

13. Do you mind if I give you some fatherly advice?
[ترجمه ترگمان]اشکالی نداره یه نصیحت پدرانه بهت بکنم؟
[ترجمه گوگل]آیا شما فکر می کنید اگر من بعضی از توصیه های پدرانه را به شما بدهم؟

14. He was always sort of brotherly and fatherly with him.
[ترجمه ترگمان]همیشه با او برادرانه و پدرانه بود
[ترجمه گوگل]او همیشه برادرانه و پدرانه با او بود

15. The suggestion of fatherly closeness was essential, even if it seemed awkward and difficult to illustrate.
[ترجمه ترگمان]پیشنهاد نزدیکی پدرانه ضروری بود، حتی اگر توضیح دادن دشوار و دشوار به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]پیشنهاد نزدیک بودن به پدر، ضروری بود، حتی اگر به نظر بیسواد و دشوار بود

fatherly advice

پند پدرانه


پیشنهاد کاربران

Emotional feeling ، fatherly feeling for your son


کلمات دیگر: