کلمه جو
صفحه اصلی

tinsmith


معنی : حلبیساز، اهن کوب
معانی دیگر : قلع ساز، ارزیزگر، حلبی ساز، اهن کوب

انگلیسی به فارسی

حلبی ساز، اهن کوب


لیموترش، حلبیساز، اهن کوب


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: one who makes and repairs items of tin or similar lightweight metals.

• person who works in tin or tin plate

مترادف و متضاد

حلبی ساز (اسم)
tinman, tinny, tinsmith, tinner

اهن کوب (اسم)
tinsmith

جملات نمونه

1. Once more the tinsmith came to my help and made me a body of tin, fastening my tin arms and legs and head to it, by means of joints, so that I could move around as well as ever.
[ترجمه ترگمان]وقتی به کمک من آمدند و به کمک من آمدند و مرا یک بدن قلع و پاهای حلبی و سر و پای خود را به آن وصل کرد تا بتوانم مثل همیشه دور و برم را باز کنم
[ترجمه گوگل]یک بار دیگر قلمه زنی به کمک من آمد و من را از بدن قلع، قلاب و اسباب بازی های خود گذاشت و به وسیله مفاصل به سرش زد، تا بتوانم به همان اندازه هم حرکت کنم

2. Tim, the thin twin tinsmith. Fat frogs flying past fast.
[ترجمه ترگمان]تیم، دوقلوی لاغر مردنی قورباغه های چاق به سرعت از کنارش می گذشتند
[ترجمه گوگل]تیم، بشقاب پرنده دوزی نازک قورباغه های چربی سریع پرواز می کنند

3. He was blacksmith, carpenter, tinsmith, brewer and veterinary all rolled into one, as his wife was spinster, weaver and doctor.
[ترجمه ترگمان]او آهنگر، نجاری و دامپزشکی بود، چون زنش ترشیده و weaver و پزشکی بود
[ترجمه گوگل]او دبیر، نجار، قلمکار، نوشیدنی و دامپزشکی بود که همه را به یکی رانده بود، زیرا همسرش اسپینستر، بافندگی و دکتر بود

4. But the tinsmith happened to come along, and he made me a new head out of tin.
[ترجمه ترگمان]اما روی بام افتاده بود و بام سر و کله اش پیدا شده بود و من هم سرم را از قوطی بیرون آوردم
[ترجمه گوگل]اما زنگ زد و گفت: سرم را از قلع بیرون کشیدم

5. One that makes or deals in tinware; a tinsmith.
[ترجمه ترگمان]همانی که در tinware معامله یا معامله می کند؛ یک tinsmith
[ترجمه گوگل]یکی که باعث می شود یا معاملات در Tinware؛ یک قلمچی

6. So I went to a tinsmith and had him make me a new leg out of tin.
[ترجمه ترگمان]بنابراین به طرف بام بام رفتم و او را مجبور کردم که یک پای تازه از آهن به من بدهد
[ترجمه گوگل]بنابراین من به یک متخصص قلم زنی رفتم و او را به من یک پا جدید از قلع من

7. Again I went to the tinsmith, and again he made me a leg out of tin.
[ترجمه ترگمان]بار دیگر به کنار بخاری آشپزخانه رفتم و باز هم مرا از حلبی بیرون کشید
[ترجمه گوگل]باز هم من به کارد و چاقو رفتم، و دوباره او را از قلع پا

8. Tim, the thin twin tinsmith.
[ترجمه ترگمان]تیم \"، دوقلوهای به هم چسبیده\"
[ترجمه گوگل]تیم، بشقاب پرنده دوزی نازک


کلمات دیگر: