کلمه جو
صفحه اصلی

utensil


معنی : ظرف، اسباب، مخلفات، ظروف، وسایل
معانی دیگر : ابزار آشپزخانه (دیگ و خمب و سینی و تشت و غیره)، (به ویژه کشاورزی) وسیله، آلت، گنجانه، خنور، باهار، سپار، لوازم اشپزخانه

انگلیسی به فارسی

لوازم آشپزخانه، وسایل، اسباب، ظروف


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a device, instrument, or container, esp. one used in a kitchen.

• implement, instrument, tool, device
utensils are tools or other objects that you use when you are cooking or doing other tasks in your home; a formal word.

مترادف و متضاد

ظرف (اسم)
adverb, container, dish, vessel, receptacle, utensil, repository, form, vase

اسباب (اسم)
article, gear, apparatus, thing, implement, tool, tackle, instrument, apparel, utensil, trap, paraphernalia, appurtenance, device, engine, rigging, rig, furniture, gadget, appliance, contraption, contrivance, layout, doodad, gizmo, whigmaleerie, gismo, mounting

مخلفات (اسم)
utensil, chattels, dressing, sundries

ظروف (اسم)
dish, utensil

وسایل (اسم)
utensil, furniture

tool, usually for eating


Synonyms: apparatus, appliance, contrivance, convenience, device, equipment, fork, gadget, implement, instrument, knife, silverware, spoon, tableware, ware


جملات نمونه

1. Several utensils were untidily tossed about the kitchen.
چندین ابزار در آشپزخانه، با حالت به هم ریخته ای، پرت شده بودند

2. Edward's baggage contained all the utensils he would need on the camping trip.
چمدان "ادوارد" حاوی همه وسایل مورد نیاز او در سفر اردو بود

3. Some people are so old-fashioned that they reject the use of any modern utensil.
بعضی از مردم آنقدر اُمّل هستند که استفاده از وسایل مدرن را قبول ندارند

4. The best utensil for steaming is a wok because its width easily accommodates a whole fish.
[ترجمه ترگمان]بهترین وسیله برای آن بخار یک wok است زیرا عرض آن به راحتی یک ماهی را در خود جای داده است
[ترجمه گوگل]بهترین ظروف برای بخار دادن یک وک است زیرا عرض آن به راحتی یک کل ماهی را جای می دهد

5. Remove with a slotted utensil to paper towels to drain.
[ترجمه ترگمان]با یک ظرف slotted را بردارید تا حوله ها را بردارید تا خشک شود
[ترجمه گوگل]با استفاده از یک ظروف اسفنجی به حوله های کاغذی برای تخلیه برداشته شود

6. With a slotted utensil, transfer bacon to paper towels to drain.
[ترجمه ترگمان]با یک ظرف slotted، بیکن را به حوله کاغذی منتقل کنید تا خشک شود
[ترجمه گوگل]با یک ظروف چاقو، بیکن را به حوله کاغذی منتقل کنید

7. Re. move with a slotted utensil and drain on paper towels.
[ترجمه ترگمان]دوباره با ظرف slotted و drain بر روی دستمال کاغذی
[ترجمه گوگل]دوباره با یک ظروف حلزونی حرکت کنید و روی حوله های کاغذی تخلیه کنید

8. With slotted utensil, transfer meat to a platter and keep warm.
[ترجمه ترگمان]با ظرف slotted، گوشت را به یک بشقاب انتقال دهید و گرم نگه دارید
[ترجمه گوگل]با ظروف حلقه ای، گوشت را به یک ظرف و گرم نگه دارید

9. A particular knife perhaps, or some other essential-at-the-time utensil?
[ترجمه ترگمان]یک چاقوی خاص، یا چند ضربه اساسی دیگر - زمان - زمان؟
[ترجمه گوگل]شاید یک چاقوی خاص یا یک ظروف ضروری دیگر در زمان مناسب باشد؟

10. Remove skin with a slotted utensil, drain on paper towels, and chop for cracklings.
[ترجمه ترگمان]پوست را با ظرف slotted بردارید، حوله های کاغذی بردارید، و for را تکه تکه کنید
[ترجمه گوگل]پوست را با یک ظروف شکمبه بردارید، روی حوله های کاغذی بریزید و برای خرچنگ ها ریز ریز کنید

11. With a slotted utensil, remove to paper towels to drain.
[ترجمه ترگمان]با یک ظرف slotted، to را بردارید تا خشک شود
[ترجمه گوگل]با یک ظروف شکاف دار، به حوله های کاغذی برای تخلیه منتقل کنید

12. Remove onion with a slotted utensil and set aside.
[ترجمه ترگمان]onion را با ظرف slotted حذف کنید و کنار بگذارید
[ترجمه گوگل]پیاز را با یک ظرف مخصوص بریزید و کنار بگذارید

13. Remove duck pieces with a slotted utensil and set aside. Mince remaining garlic clove.
[ترجمه ترگمان]تکه های اردک را با یک ظرف slotted بردارید و کنار بگذارید سیر باقیمانده از میخک باقی مانده بود
[ترجمه گوگل]قطعات اردک را با یک ظرف مخصوص بریزید و کنار بگذارید گشنیز سیر باقیمانده

14. Remove eggplant with slotted utensil and set aside.
[ترجمه ترگمان]eggplant را با ظرف slotted از بین ببرید و کنار بگذارید
[ترجمه گوگل]بادمجان را با استفاده از یخچال بریزید و کنار بگذارید

15. Remove from pan with a slotted utensil and drain on paper towels; keep warm.
[ترجمه ترگمان]ظرف را با ظرف slotted بردارید و حوله های کاغذی بردارید؛ گرم نگه دارید
[ترجمه گوگل]از ظروف را با یک ظروف حلزونی از بین برده و روی حوله های کاغذی تخلیه کنید گرم نگهدار

16. The fou was a kind of life utensil as well as instrument.
[ترجمه ترگمان]The نوعی ظرف زندگی و همچنین آلت موسیقی بود
[ترجمه گوگل]فو نوعی ظروف زندگی بود و همچنین ابزار

17. Provides a firm base for the eating utensil pocket.
[ترجمه ترگمان]یک پایگاه محکم برای پول در حال خوردن در اختیار می گذارد
[ترجمه گوگل]یک پایه ثابت برای جارو برقی را فراهم می کند

cooking utensils

وسائل پخت و پز


farming utensils

ابزار کشاورزی


پیشنهاد کاربران

واژه Utensil بعضی از معنی هاش کاملا غلت هست و هیچ ربطی به کلمه نداره مثلا الا معنی این کلمه رو یکیش نوشته آلت حالا نمیدونم کی این کلمه رو نوشته ولی خب برادر عزیز آیا معنای Utensils میشود آلت ؟؟؟ من تعجب کردم خواهشا بیشتر تو نوشتناتون دقت کنید آلت که مال مرده چه ربطی به Utensil داره ؟؟؟ به نظر من میخواستن خوشمزگی کنن این معنی رو نوشتن.

utensil
این واژه یک مینه و چندین فهمیده ( مفهوم ) دارد.
۱ - آلت : ابزار ، وسیله
۲ - آلت مردانه و زنانه و این یک فهمیده و مفهوم است.
برای نمونه در آلمان روی برخی بسته مایع ظرفشویی می نویسند :
zur Reinigung von Babyutensilien geeignet
ترجمه : مناسب برای تمیز و پاکیزه کردن آلتِ نوزاد

اگر وارد رستورانی شدین و قاشق یا چنگال یاکارد روی میز نبود میتونینن خدمتکاررو صدا کنین و. بگین I need some silverware یا utensils که این خودش یعنی پکیجی کامل از forks, spoons, knives

به هر وسیله آشپزی و غذاخوری گفته می شود ( قاشق، چنگال، چاقو، رنده، کاسه و بشقاب و هم زن و ملاقه و. . . )

ظروف ( آشپزخانه و غذاخوری ) ،
ابزار آشپزخانه ( دیگ و سینی و تشت و غیره )

My job is to set the table before dinner ( = arrange the plates, utensils, etc. )

۱. ظرف یا وسیله ای که برای اهداف کاربردی استفاده می شود .
۲. چیزی/ابزاری که در حال آشپزی استفاده میشود .
۳. یک ظرف یا وسیله یا سایر اسباب ٬ به ویژه برای استفاده خانگی .
۴. اسباب / وسایل / وسایل خانه / وسیله

بشقاب


کلمات دیگر: