1. Here we are in the uttermost depths of the Midlands.
[ترجمه ترگمان]ما در اعماق دریا هستیم
[ترجمه گوگل]در اینجا ما در اعماق عمیق میدلندز قرار داریم
2. Propher of God, in quest of uttermost, long have you searched the distances for your ship.
[ترجمه ترگمان]خدای من، به جست و جوی uttermost، مدت درازی است که شما فواصل را برای کشتی خود جستجو کرده اید
[ترجمه گوگل]پیشاپیش خدا، در تلاش برای نهایت، مدتها فاصله را برای کشتی خود جستجو کرده اید
3. If she fled to the uttermost parts of the earth I should pursue her.
[ترجمه ترگمان]اگر به دورترین قسمت های دنیا برود، من باید دنبالش بروم
[ترجمه گوگل]اگر او به تمام قسمتهای زمین گریخت، من باید او را دنبال کنم
4. I will follow him to the uttermost parts of the earth.
[ترجمه ترگمان]من او را تا آخر دنیا دنبال خواهم کرد
[ترجمه گوگل]من او را به سمت آخرت از زمین خواهم برد
5. I wish myself at the uttermost ends of the earth!
[ترجمه ترگمان]من خودم را در آخر دنیا آرزو می کنم
[ترجمه گوگل]من آرزوی خودم را برای پایان دادن به زمین کامل دارم!
6. Bringing in uttermost haste a message of urgent importance.
[ترجمه ترگمان]در کمال شتاب پیامی از اهمیت بسیار مهم برای او آوردند
[ترجمه گوگل]به تازگی یک پیام از اهمیت فوری داشته باشید
7. Your satisfaction is guaranteed on Uttermost product.
[ترجمه ترگمان]رضایت شما در مورد محصول Uttermost تضمین شده است
[ترجمه گوگل]رضایت شما بر روی محصول Uttermost تضمین شده است
8. This love even, all my worth, to the uttermost.
[ترجمه ترگمان]این عشق، حتی ارزش من هم بیشتر است
[ترجمه گوگل]این عاشقانه، همه ارزش من، تا حد زیادی
9. The debt shall be paid to the uttermost farthing.
[ترجمه ترگمان]تا دینار آخرش را پرداخت خواهد کرد
[ترجمه گوگل]بدهی باید به حداکثر مبلغ پرداخت شود
10. But wrath has come upon them to the uttermost.
[ترجمه ترگمان]اما خشم بر آن ها نازل شده است
[ترجمه گوگل]اما خشم بر آنها تا حد زیادی برآورده شده است
11. I am ready to pay to the uttermost farthing.
[ترجمه ترگمان]حاضرم تا آخر عمرم پول بدهم
[ترجمه گوگل]من آماده هستم تا به فارتا پرداخت کنم
12. In this uttermost touch(Sentence dictionary), he expresses all love that he can express.
[ترجمه ترگمان]در این جمله آخر (فرهنگ لغت نامه)، تمام عشقی را که می تواند بیان کند بیان می کند
[ترجمه گوگل]در این لمس کامل (فرهنگ لغت حکم)، او تمام عشقهایی را که می تواند بیان کند بیان می کند
13. The emotions have been likened to a musical instrument and it is a man's task to play upon its uttermost strings.
[ترجمه ترگمان]این احساسات شبیه به یک ابزار موسیقی است و وظیفه انسان است که در بزرگ ترین رشته ها بازی کند
[ترجمه گوگل]احساسات به یک ساز موسیقی وابسته است و این یک وظیفه انسان است که بر روی تمام رشته های خود بازی کند
14. Beautiful is thy wristlet, decked with starry gems; but thy sword, O lord of thunder, is wrought with uttermost beauty, terrible to behold or think of.
[ترجمه ترگمان]زیبا است، آراسته به جواهرات پر ستاره، اما شمشیر تو، ای فرمانروای رعد، با زیبایی و زیبایی ساخته شده است
[ترجمه گوگل]گردنبند تو زیبا است، با سنگهای ستاره ای پوشانده شده است اما شمشیر خود را، پروردگار رعد و برق، با زیبایی کامل، وحشتناک به نظر می رسد و یا فکر می کنم
15. Fee's eyes were no longer up to anything beyond the uttermost effort of keeping the books.
[ترجمه ترگمان]چشمان فی دیگر به هیچ وجه بالاتر از آن نبود که کتاب ها را نگه دارد
[ترجمه گوگل]چشماندازهای دیگری دیگر به هیچ وجه فراتر از تلاش برای نگهداری کتابها نبود