کلمه جو
صفحه اصلی

wizened


معنی : خشکیده، چروکیده، پلاسیده
معانی دیگر : (به ویژه پوست انسان) چروکیده، پرچین و چروک، ورچلسکیده، خشک و پلاسیده، خشک و پلاسیده his grandfather's wizened hands دستهای خشک و چروکیدهی پدربزرگش wizened apples سیبهای پلاسیده

انگلیسی به فارسی

(بهویژه پوست انسان) چروکیده، پرچین و چروک، ورچلسکیده، خشک و پلاسیده


wizened، چروکیده، خشکیده، پلاسیده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: shriveled or dried up.

- There was nothing in the refrigerator but a wizened apple that had probably been in there for weeks.
[ترجمه ترگمان] در یخچال چیزی نبود جز یک سیب خشکیده که چند هفته مانده بود
[ترجمه گوگل] هیچ چیز در یخچال و فریزر وجود نداشت، اما یک سیب شیک پوش بود که احتمالا هفته ها در آنجا بود

• withered; shriveled; shrunken
a wizened person is old and has wrinkled skin; a literary word.

مترادف و متضاد

خشکیده (صفت)
withered, adust, seared, dried up, sere, wizen, hidebound, sear, wizened

چروکیده (صفت)
dried up, wizened, scarious

پلاسیده (صفت)
withered, dried up, wizened

dried, shriveled up


Synonyms: diminished, gnarled, lean, macerated, mummified, old, reduced, shrunk, shrunken, wilted, withered, worn, wrinkled


Antonyms: moist, smooth, unwrinkled


جملات نمونه

1. wizened apples
سیب های پلاسیده

2. his grandfather's wizened hands
دست های خشک و چروکیده ی پدربزرگش

3. He was a wizened old man with yellow skin and deep wrinkles.
[ترجمه ترگمان]مردی خشکیده و خشکیده بود با پوستی زرد و چین های درشت
[ترجمه گوگل]او پیر مردی با پوست زرد و چروکهای عمیق بود

4. The voice that came out of the wizened little mouth was loud and quite threatening.
[ترجمه ترگمان]صدایی که از دهانش بیرون آمد، بلند و بسیار تهدیدآمیز بود
[ترجمه گوگل]صدایی که از دهان کوچکش بیرون آمد بلند شد و کاملا تهدید شد

5. His wizened face sprouted the long straggly wisps of a white mandarin mustache and beard.
[ترجمه ترگمان]صورت خشکیده و خشکیده او آخرین ذرات نامشخص سبیل و ریش قهوه ای رنگی را در بر گرفته بود
[ترجمه گوگل]چهره عجیب و غریب او به طور گسترده ای از عصاره های طولانی نوار سبیل ماندارین سفید و ریش ساخته شده است

6. The door was opened by a wizened old man clutching a walking stick.
[ترجمه ترگمان]در باز شد، مردی خشکیده و خشکیده در حالی که عصایش را در دست گرفته بود، باز شد
[ترجمه گوگل]درب توسط یک پیرمرد عصبانی که یک چوب چوب را می گرفت، باز شد

7. The old man's wizened face lost its folds and wrinkles, the eyes firmed, clear blue in their trance-like stare.
[ترجمه ترگمان]چهره خشکیده و خشکیده پیرمرد چین و چروک های صورتش را از دست داد
[ترجمه گوگل]چهره عجیب و غریب پیرمرد چهره و چین و چروک خود را از دست داد، چشمانش را روشن کرد، آشکارا به صورت خیره به چشمهایشان نگاه کرد

8. These were not the wizened and eviscerated pharaohs wrapped in yards of dusty gauze that one normally pictures when mummies are mentioned.
[ترجمه ترگمان]این the خشکیده و دریده بودند که در محوطه های پوشیده از گرد و خاک پوشیده شده بودند که معمولا هنگام ذکر نام مومیایی ها را بر روی آن نقاشی می کردند
[ترجمه گوگل]این فرعونهای wizened و بریده شده در مزارع گازسوز گرد و غبار نیستند که به طور معمول در هنگام مومیایی ذکر شده است

9. The wizened doctor slowly pressed three fingers against the artery in my wrist.
[ترجمه ترگمان]دکتر wizened به آرامی سه انگشتش را روی رگ مچ دستم فشار داد
[ترجمه گوگل]دکتر wizened به آرامی سه انگشت در برابر عروق در مچ دست من قرار گرفت

10. You know the ingredients: rustic setting, wizened Lothario, coltish Romany beauty, rampaging passion, frightened sheep etc.
[ترجمه ترگمان]این مواد اولیه را که می شناسی: لوتر Lothario روستایی که مثل رومانی افتاده بود و مانند رومانی زیبا و سرکش و وحشی بود و غیره و غیره
[ترجمه گوگل]شما می دانید تنظیمات روستایی، Lothario wizened، زیبایی Coltish Romany، شور وحشتناک، گوسفند ترسناک و غیره

11. He had a bony wizened face and an unhealthy pallor.
[ترجمه ترگمان]صورت استخوانی استخوانی داشت و رنگ پریدگی بیمارگونه داشت
[ترجمه گوگل]او چهره ی عصبی پوشیده شده و یک بلوز ناسالم داشت

12. In the centre was a small wizened bulb like a tiny onion.
[ترجمه ترگمان]در وسط این مرکز یک حباب ریز و بزرگ مثل یک پیاز کوچک دیده می شد
[ترجمه گوگل]در مرکز یک لامپ کوچکی بود که مانند یک پیاز کوچک کوچک بود

13. His face was remarkable: gaunt, wizened and pale, the skin pulled taut across the prominent bones.
[ترجمه ترگمان]چهره اش قابل توجه بود: لاغر، خشک و رنگ پریده، پوستش محکم روی استخوان های برجسته کشیده می شد
[ترجمه گوگل]چهره او دلفریب قابل توجهی بود، جوش و کمرنگ، پوست از بین استخوان های برجسته تکان خورد

14. The fellow's yellow, wizened face broke into a sharp-toothed smile.
[ترجمه ترگمان]صورت خشکیده و خشکیده این مرد به لبخند تیز و تیز بدل شد
[ترجمه گوگل]چهره زرد و خجالتی همسر به یک لبخند تیز دندان شکسته شد

his grandfather's wizened hands

دست‌های خشک و چروکیده‌ی پدربزرگش


wizened apples

سیب‌های پلاسیده



کلمات دیگر: