کلمه جو
صفحه اصلی

ball up


(خودمانی) گیج کردن، سردرگم کردن

انگلیسی به فارسی

گلوله کردن


حلقه کردن


قوز کردن


توپ بالا


انگلیسی به انگلیسی

• jumble up, tangle up; close up; confuse, bewilder
(british slang) cockup, something seriously messed up or muddled; state of confusion

مترادف و متضاد

Crush into a ball shape


Coil up into a ball


Hunch over and pull in one's arms and legs


جملات نمونه

1. She threw the ball up and caught it again.
[ترجمه ترگمان]توپ را بلند کرد و دوباره آن را گرفت
[ترجمه گوگل]او توپ را به سمت بالا انداخت و دوباره آن را گرفت

2. He teed the ball up carefully and then teed off.
[ترجمه ترگمان]او توپ را با دقت بالا برد و بعد خاموش شد
[ترجمه گوگل]او توپ را با احتیاط جمع کرد و سپس در آورد

3. For hours the boy would stand tossing a ball up into the air and catching it again.
[ترجمه ترگمان]ساعت ها در هوا معلق می ماند و هوا را به هوا می برد و دوباره آن را می گرفت
[ترجمه گوگل]ساعت ها پسر می ایستاد و یک توپ را به هوا می انداخت و دوباره آن را می گرفت

4. He tossed his ball up into the air.
[ترجمه ترگمان]توپش را به هوا پرتاب کرد
[ترجمه گوگل]او توپ خود را به هوا پرتاب کرد

5. The batsman smashed the ball up into the air.
[ترجمه ترگمان]توپ زن توپ را در هوا شکست
[ترجمه گوگل]چوب زن توپ را به هوا شكست

6. The defender hoofed the ball up the field.
[ترجمه ترگمان]مدافع توپ را به زمین برد
[ترجمه گوگل]مدافع توپ را به زمین بالا برد

7. You can't pick the ball up in football.
[ترجمه ترگمان]تو نمیتونی توپ رو تو فوتبال انتخاب کنی
[ترجمه گوگل]نمی توانید #39 توپ را در فوتبال بردارید

8. The Trojans brought the ball up but could not get off a decent shot.
[ترجمه ترگمان]The توپ را بالا آورد اما نتوانست از یک شلیک خوب خلاص شود
[ترجمه گوگل]تروایی ها توپ را به ارمغان آوردند اما نتوانستند از شوت مناسبی استفاده کنند

9. He booted the ball up to the other end of the playing field.
[ترجمه ترگمان]توپ را با لگد به طرف دیگر میدان بازی انداخت
[ترجمه گوگل]او توپ را تا انتهای دیگر زمین بازی بوت کرد

10. I had to give the ball up, and then I had work my butt off to get it back.
[ترجمه ترگمان]باید به مجلس رقص می رفتم و بعد هم خودم را مجبور کرده بودم که آن را پس بگیرم
[ترجمه گوگل]مجبور شدم توپ را بالا بکشم و سپس کار را به عقب بردم تا آن را پس بگیرم

11. The first task is to smack the ball up the ramp and enter the rollercoaster ride.
[ترجمه ترگمان]اولین کاری که باید انجام دهید این است که توپ را به سطح شیب دار پرتاب کرده و به \"چرخ و فلک\" وارد شوم
[ترجمه گوگل]اولین کار این است که توپ را از سطح شیب دار بالا بکشید و وارد ماشین سواری غلتکی شوید

12. You cyui cherry an't pick the ball up in football.
[ترجمه ترگمان]تو گیلاس را در فوتبال انتخاب نمی کنی
[ترجمه گوگل]شما در فوتبال #39 گیلاس هستید که توپ را بردارید

13. If you throw a ball up, it will come down again.
[ترجمه ترگمان]اگر توپ را بالا you دوباره پایین خواهد آمد
[ترجمه گوگل]اگر یک توپ را به بالا پرتاب کنید ، دوباره پایین می آید

14. If you roll a ball up a slop, it will roll down again.
[ترجمه ترگمان]اگه تو یه آشغال جمع کنی دوباره سقوط می کنه
[ترجمه گوگل]اگر یک توپ را روی یک شیب بچرخانید ، دوباره پایین می رود

پیشنهاد کاربران

مچاله کرده، گلوله کردن

1 - گند زدن - گه کاری - گه بازی - گه کاری کردن
2 - بلبشو - خر بازار

مچاله کردن
to beat someone until they enter the fetal position ( their body forming a tight ball. )
If that guy keeps looking at me he's gonna get balled up.

To confuse


کلمات دیگر: