کلمه جو
صفحه اصلی

reorganize


معنی : دوباره سازمان دادن، دوباره متشکل کردن
معانی دیگر : تجدید سازمان کردن، نوسازمان کردن، بازسازمند کردن، بازسامانی کردن، تشکیلات مجدد

انگلیسی به فارسی

تشکیلات مجدد، دوباره متشکل کردن


دوباره سازمان دادن


سازماندهی مجدد، دوباره سازمان دادن، دوباره متشکل کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: reorganizes, reorganizing, reorganized
مشتقات: reorganizer (n.)
• : تعریف: to organize (something) anew.
مشابه: rally

- I needed to reorganize my files because my system was inefficient.
[ترجمه ترگمان] من نیاز داشتم فایل های خودم را مرتب کنم، چون سیستم من بی کفایت بود
[ترجمه گوگل] من نیاز به سازماندهی مجدد فایل های خود را به دلیل سیستم من ناکارآمد بود
- The company was reorganized after the defection of some of its most talented people.
[ترجمه ترگمان] پس از فرار برخی از افراد با استعداد خود، این شرکت مجددا سازمان دهی شد
[ترجمه گوگل] این شرکت پس از تخریب برخی از افراد با استعداد تر، دوباره سازماندهی شد

• rearrange, organize again (also reorganise)
if you reorganize something, you organize it in a new way.

مترادف و متضاد

دوباره سازمان دادن (فعل)
reorganize

دوباره متشکل کردن (فعل)
reorganize

جملات نمونه

1. the plan to reorganize the company from top to bottom
برنامه ی تجدید سازمان شرکت از بالا تا پایین

2. It is the mother who is expected to reorganize her busy schedule.
[ترجمه ترگمان]این همان مادری است که انتظار می رود برنامه شلوغ خود را مرتب کند
[ترجمه گوگل]این مادر است که انتظار می رود برنامه های شلوغ خود را دوباره تنظیم کند

3. The new manager was delegated to reorganize the department.
[ترجمه ترگمان]مدیر جدید به سازمان دهی مجدد این بخش واگذار شد
[ترجمه گوگل]مدیر جدید به سازمان مجددا سازمان داده شد

4. The new managing director plans to completely reorganize this department.
[ترجمه ترگمان]مدیر عامل جدید قصد دارد این بخش را به طور کامل سازماندهی کند
[ترجمه گوگل]مدیر عامل جدید قصد دارد این اداره را به طور کامل سازماندهی مجدد کند

5. It's about time we started in to reorganize the department.
[ترجمه ترگمان]در مورد زمان شروع به بازسازی این بخش کردیم
[ترجمه گوگل]این زمانی است که ما شروع به سازماندهی مجدد سازمان کردیم

6. We need to reorganize this ramshackle system.
[ترجمه ترگمان]ما باید این سیستم زواردررفته را دوباره مرتب کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید این سیستم خرابکارانه را دوباره سازماندهی کنیم

7. Dillard is very critical of the plan to reorganize the company.
[ترجمه ترگمان]دیلارد بسیار منتقد این برنامه برای سازماندهی مجدد شرکت است
[ترجمه گوگل]دیلارد بسیار از برنامه سازماندهی مجدد سازمان انتقاد می کند

8. The Federals paused for some time to reorganize.
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل]فدرال ها برای مدت زمان طولانی برای تغییر مجدد سازماندهی شده اند

9. Efforts to reorganize and liberalize the army alienated other military chiefs.
[ترجمه ترگمان]تلاش ها برای سازماندهی مجدد و آزادسازی ارتش، سایر روسای نظامی را دلسرد کرد
[ترجمه گوگل]تلاش های سازماندهی مجدد و آزاد سازی ارتش، رهبران نظامی دیگر را بیگانه ساخت

10. I've been meaning to reorganize the kitchen cabinets for ages.
[ترجمه ترگمان]سال ها قصد داشتم قفسه های آشپزخانه را مرتب کنم
[ترجمه گوگل]من به معنای مجدد کابینت آشپزخانه برای سنین است

11. He helped to reorganize the local golf course so that students could play legally and cheaply.
[ترجمه ترگمان]او به مرتب کردن زمین گلف محلی کمک کرد تا دانش آموزان بتوانند به طور قانونی و ارزان بازی کنند
[ترجمه گوگل]او به بازسازی زمین گلف محلی کمک کرد تا دانشجویان بتوانند به صورت قانونی و ارزان قیمت بازی کنند

12. The decision to reorganize the company was a brilliant success.
[ترجمه ترگمان]تصمیم سازمان دهی مجدد شرکت موفقیت درخشانی بود
[ترجمه گوگل]تصمیم به سازماندهی مجدد سازمان، موفقیتی عالی بود

13. The company promised last month to reorganize its loss-making Cunard and engineering units and to sell assets.
[ترجمه ترگمان]این شرکت ماه گذشته قول داد که واحدهای کونارد و واحدهای مهندسی خود را دوباره سازماندهی کند و دارایی ها را بفروشد
[ترجمه گوگل]این شرکت ماه گذشته قول داده بود که مجددا Cunard و واحد های مهندسی خود را خراب کند و دارایی ها را به فروش برساند

14. Reorganize original traffic volume data collected by traffic data collect system with data mining techniques.
[ترجمه ترگمان]داده های اصلی حجم ترافیک جمع آوری شده توسط داده های ترافیکی، سیستم جمع آوری داده ها را با تکنیک های داده کاوی جمع آوری می کند
[ترجمه گوگل]داده های حجم داده اصلی جمع آوری شده توسط داده های ترافیکی را با استفاده از تکنیک های داده کاوی جمع آوری کنید

15. He also began to reorganize federal agencies that were duplicating services.
[ترجمه ترگمان]او همچنین شروع به سازماندهی مجدد آژانس های فدرال کرد که خدمات تکثیر داشتند
[ترجمه گوگل]او همچنین شروع به سازماندهی مجدد سازمان های فدرال که خدمات تکراری را تشکیل می دادند

the plan to reorganize the company from top to bottom

برنامه‌ی تجدید سازمان شرکت از بالا تا پایین


پیشنهاد کاربران

سامان دهی مجدد

تجدید قوا

تفنن. [ ت َ ف َن ْ ن ُ ] ( ع مص ) نوع نوع شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) . گونه گونه شدن. ( دهار ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . تنوع فنون چیزی. ( از اقرب الموارد ) .

[قدیمی] کاری یا هنری را به طرزهای گوناگون انجام دادن
امری را بطرق مختلف انجام دادن


کلمات دیگر: