1. the plan to reorganize the company from top to bottom
برنامه ی تجدید سازمان شرکت از بالا تا پایین
2. It is the mother who is expected to reorganize her busy schedule.
[ترجمه ترگمان]این همان مادری است که انتظار می رود برنامه شلوغ خود را مرتب کند
[ترجمه گوگل]این مادر است که انتظار می رود برنامه های شلوغ خود را دوباره تنظیم کند
3. The new manager was delegated to reorganize the department.
[ترجمه ترگمان]مدیر جدید به سازمان دهی مجدد این بخش واگذار شد
[ترجمه گوگل]مدیر جدید به سازمان مجددا سازمان داده شد
4. The new managing director plans to completely reorganize this department.
[ترجمه ترگمان]مدیر عامل جدید قصد دارد این بخش را به طور کامل سازماندهی کند
[ترجمه گوگل]مدیر عامل جدید قصد دارد این اداره را به طور کامل سازماندهی مجدد کند
5. It's about time we started in to reorganize the department.
[ترجمه ترگمان]در مورد زمان شروع به بازسازی این بخش کردیم
[ترجمه گوگل]این زمانی است که ما شروع به سازماندهی مجدد سازمان کردیم
6. We need to reorganize this ramshackle system.
[ترجمه ترگمان]ما باید این سیستم زواردررفته را دوباره مرتب کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید این سیستم خرابکارانه را دوباره سازماندهی کنیم
7. Dillard is very critical of the plan to reorganize the company.
[ترجمه ترگمان]دیلارد بسیار منتقد این برنامه برای سازماندهی مجدد شرکت است
[ترجمه گوگل]دیلارد بسیار از برنامه سازماندهی مجدد سازمان انتقاد می کند
8. The Federals paused for some time to reorganize.
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل]فدرال ها برای مدت زمان طولانی برای تغییر مجدد سازماندهی شده اند
9. Efforts to reorganize and liberalize the army alienated other military chiefs.
[ترجمه ترگمان]تلاش ها برای سازماندهی مجدد و آزادسازی ارتش، سایر روسای نظامی را دلسرد کرد
[ترجمه گوگل]تلاش های سازماندهی مجدد و آزاد سازی ارتش، رهبران نظامی دیگر را بیگانه ساخت
10. I've been meaning to reorganize the kitchen cabinets for ages.
[ترجمه ترگمان]سال ها قصد داشتم قفسه های آشپزخانه را مرتب کنم
[ترجمه گوگل]من به معنای مجدد کابینت آشپزخانه برای سنین است
11. He helped to reorganize the local golf course so that students could play legally and cheaply.
[ترجمه ترگمان]او به مرتب کردن زمین گلف محلی کمک کرد تا دانش آموزان بتوانند به طور قانونی و ارزان بازی کنند
[ترجمه گوگل]او به بازسازی زمین گلف محلی کمک کرد تا دانشجویان بتوانند به صورت قانونی و ارزان قیمت بازی کنند
12. The decision to reorganize the company was a brilliant success.
[ترجمه ترگمان]تصمیم سازمان دهی مجدد شرکت موفقیت درخشانی بود
[ترجمه گوگل]تصمیم به سازماندهی مجدد سازمان، موفقیتی عالی بود
13. The company promised last month to reorganize its loss-making Cunard and engineering units and to sell assets.
[ترجمه ترگمان]این شرکت ماه گذشته قول داد که واحدهای کونارد و واحدهای مهندسی خود را دوباره سازماندهی کند و دارایی ها را بفروشد
[ترجمه گوگل]این شرکت ماه گذشته قول داده بود که مجددا Cunard و واحد های مهندسی خود را خراب کند و دارایی ها را به فروش برساند
14. Reorganize original traffic volume data collected by traffic data collect system with data mining techniques.
[ترجمه ترگمان]داده های اصلی حجم ترافیک جمع آوری شده توسط داده های ترافیکی، سیستم جمع آوری داده ها را با تکنیک های داده کاوی جمع آوری می کند
[ترجمه گوگل]داده های حجم داده اصلی جمع آوری شده توسط داده های ترافیکی را با استفاده از تکنیک های داده کاوی جمع آوری کنید
15. He also began to reorganize federal agencies that were duplicating services.
[ترجمه ترگمان]او همچنین شروع به سازماندهی مجدد آژانس های فدرال کرد که خدمات تکثیر داشتند
[ترجمه گوگل]او همچنین شروع به سازماندهی مجدد سازمان های فدرال که خدمات تکراری را تشکیل می دادند