کلمه جو
صفحه اصلی

ballpoint


(قلم) خودکار (ball-point هم می نویسند)

انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a pen that has a small ball in its tip which transfers ink from a reservoir to the writing surface; ballpoint pen.

• type of pen with a small rotating metal ball at its point
having a small rotating metal ball at its point
a ballpoint or a ballpoint pen is a pen with a small metal ball at the end which transfers the ink onto the paper.
type of pen with a small rotating metal ball at its point

جملات نمونه

1. We aren't allowed to write in ballpoint at school.
[ترجمه ترگمان]ما اجازه نداریم که در یک خودکار در مدرسه بنویسیم
[ترجمه گوگل]ما در 39 شماره مجاز نیستیم که در مدرسه بنویسیم

2. Whereabouts did I leave my ballpoint?
[ترجمه ترگمان]از آن جا به کجا رفتم؟
[ترجمه گوگل]من توپ خود را در کجا ترک کردم؟

3. I changed the ink cartridges in my ballpoint pen.
[ترجمه ترگمان]با خودکار خودکار مرکب را عوض کردم
[ترجمه گوگل]من کارتریج های جوهر خودکار را تغییر دادم

4. The diary comes complete with a gold-coloured ballpoint pen.
[ترجمه ترگمان]دفتر یادداشت با یک خودکار به رنگ طلایی تکمیل می شود
[ترجمه گوگل]دفتر خاطرات همراه با یک قلم توپی توپی به رنگ طلایی است

5. I took a ballpoint pen and punched a hole in the carton.
[ترجمه ترگمان]یک خودکار برداشتم و یک سوراخ در قوطی خالی کردم
[ترجمه گوگل]یک قلم توپ را برداشتم و با مشت به سوراخ کارتن زدم

6. There is an overflow of cheap ballpoint pens in the market.
[ترجمه ترگمان]حجم زیادی از خودکار خودکار در بازار وجود دارد
[ترجمه گوگل]سرریز قلم های توپی ارزان قیمت در بازار وجود دارد

7. The first was a plastic ballpoint pen.
[ترجمه ترگمان]اولی یک خودکار با خودکار پلاستیکی بود
[ترجمه گوگل]اولین قلم پلاستیکی بود

8. Erlich had out his ballpoint and his notebook.
[ترجمه ترگمان]الریک از قلم و دفترش بیرون امده بود
[ترجمه گوگل]ارلیچ توپ و دفترچه اش را بیرون آورده بود

9. There were a couple of ballpoint pens clipped to the top left-hand pocket of his white coat.
[ترجمه ترگمان]یک جفت خودکار در جیب چپ کت سفیدش نصب شده بود
[ترجمه گوگل]چند تا توپ قلم وجود داشت که به جیب بالای سمت چپ کت سفیدش بسته شده بود

10. The man clicked his ballpoint pen, scribbled three characters in an already scribbled margin, and turned the page.
[ترجمه ترگمان]مرد قلم را بست، سه شخصیت را در خطی که از قبل نوشته شده بود نوشت و صفحه را ورق زد
[ترجمه گوگل]مرد با کلیک بر روی قلم توپ خود ، سه حرف را با حاشیه ای که قبلاً خط خورده بود خط زد و ورق را ورق زد

11. The words, written in ballpoint, were sweat-smudged.
[ترجمه ترگمان]کلمات که در دو آن نوشته شده بود، از لکه های عرق پوشیده شده بود
[ترجمه گوگل]کلمات نوشته شده با توپ ، لکه های عرق داشتند

12. I took the book and a supply of ballpoint pens back in February.
[ترجمه ترگمان]من کتاب و یک خودکار خودکار را در فوریه برداشتم
[ترجمه گوگل]من در ماه فوریه کتاب و لوازم قلم توپ را بردم

13. The clerk paused, ballpoint pen midair, and looked up as though she had not heard right.
[ترجمه ترگمان]فروشنده مکث کرد، قلم خودکار در هوا معلق ماند و طوری به بالا نگاه کرد که انگار درست نشنیده است
[ترجمه گوگل]متصدی مکث ، با قلم توپ با هوا در میانه ، و نگاهی به بالا به عنوان اینکه او درست نشنیده است

14. Ballpoint needles permit ease in stitching knits.
[ترجمه ترگمان]سوزن سوزنی ballpoint اجازه ورود به خانه را به راحتی به کار می برد
[ترجمه گوگل]سوزن های توپی می توانند در دوختن تریکوها سهولت ایجاد کنند

15. He snapped the cap on his ballpoint.
[ترجمه ترگمان]کلاهش را به دست گرفت
[ترجمه گوگل]او کلاه را روی توپ خود کوبید

پیشنهاد کاربران

روان نویس


کلمات دیگر: