کلمه جو
صفحه اصلی

seasonable


معنی : بموقع، بهنگام، مناسب فصل
معانی دیگر : (به ویژه از نظر آب و هوا و فصل سال) مناسب، درخور، جور، عادی، موسمی

انگلیسی به فارسی

مناسب فصل، به موقع، به هنگام


چاشنی، مناسب فصل، بموقع، بهنگام


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: seasonably (adv.), seasonableness (n.)
(1) تعریف: typical of or suitable to the time of year.
متضاد: unseasonable

- seasonable snow storms
[ترجمه ترگمان] موقع طوفان های برفی
[ترجمه گوگل] طوفان های بارانی فصلی

(2) تعریف: taking place at an appropriate or suitable time; timely.
مترادف: opportune, ripe, timely
متضاد: ill-timed, unseasonable
مشابه: appropriate, apropos, expedient, favorable, fitting, fortunate, right, well-timed

- a seasonable inheritance
[ترجمه ترگمان] بعد از این که موقع مناسب رسید،
[ترجمه گوگل] یک وراث پخت و پز

• characteristic of the season; opportune, occurring at the appropriate time
seasonable weather conditions are the kind that is expected or usual at a particular time of year.
something that is seasonable comes or happens at just the right time.

مترادف و متضاد

بموقع (صفت)
proper, fitting, timely, apropos, opportune, seasonable, punctual, pat, well-timed, forehanded

بهنگام (صفت)
timely, opportune, seasonable, up-to-date, pat, well-timed

مناسب فصل (صفت)
seasonable

timely, appropriate


Synonyms: apropos, apt, auspicious, convenient, favorable, fit, opportune, pertinent, propitious, prosperous, providential, relevant, seasonal, suitable, timeous, towardly, welcome, well-timed


Antonyms: inappropriate, inclement, unfitting, unseasonable, unsuitable, untimely


جملات نمونه

1. in tehran, rain is not seasonable in july
در تهران باران در ماه ژوئیه عادی نیست.

2. He gave his foolish nephew some seasonable advice.
[ترجمه ترگمان]سپس به برادرزاده احمقانه خود گوش داد و مدتی به او نصیحت کرد
[ترجمه گوگل]او برادرزاده احمقانه خود را به توصیه های فصلی داد

3. I'll wait for a seasonable moment to speak to her.
[ترجمه ترگمان]من منتظر وقت مناسبی برای صحبت با او خواهم ماند
[ترجمه گوگل]من منتظر لحظات شلوغی با او صحبت خواهم کرد

4. December brought some seasonable snow showers.
[ترجمه ترگمان]در ماه دسامبر بارش برف به موقع رسید
[ترجمه گوگل]دسامبر بعضی از برف های برف را جذب کرد

5. Seasonable dehumidify, alleviate low pressure is anoxic state.
[ترجمه ترگمان]seasonable dehumidify، با کم کردن فشار کم، حالت anoxic است
[ترجمه گوگل]رطوبت زدایی، کاهش فشار پایین، وضعیت بی هوازی است

6. Hot weather is seasonable in July.
[ترجمه ترگمان]هوای گرم در ماه جولای مناسب است
[ترجمه گوگل]آب و هوای گرم در ماه جولای در دسترس است

7. This adjustment was not only very seasonable but also extremely successful.
[ترجمه ترگمان]این تنظیمات نه تنها به موقع مناسب بود، بلکه بسیار موفق نیز بود
[ترجمه گوگل]این تنظیم نه تنها بسیار فصلی بود، بلکه بسیار موفق بود

8. Reply to can make him seasonable fatigue, new residence still has very big very luxurious piscina, can lay 10 people at the same time bubble bath.
[ترجمه ترگمان]پاسخ به این سوال می تواند باعث خستگی شود، اقامت جدید هنوز خیلی بزرگ است و می تواند ۱۰ نفر را در حمام حباب درست کند
[ترجمه گوگل]پاسخ به می توانید او را خستگی بموقع را، محل اقامت جدید هنوز بسیار بزرگ حوض ماهی بسیار لوکس، می توانید 10 نفر در همان زمان حمام حباب دراز

9. The advantage with seasonable, swift Internet is couldn't get completely reflect.
[ترجمه ترگمان]استفاده از اینترنت سریع می تواند به طور کامل منعکس شود
[ترجمه گوگل]مزیت آن با اینترنت پرسرعت و سریع نمی تواند به طور کامل منعکس شود

10. Seasonable announcement farmer remands reclaim breed.
[ترجمه ترگمان]seasonable، کشاورز اعلام کرد که نژاد خود را اصلاح می کند
[ترجمه گوگل]اعلامیه فصلی کشاورز در حال تجدید حیات نژاد است

11. The sound film seasonable and lived along with the technical development and audience's need.
[ترجمه ترگمان]این فیلم به موقع و با رشد فنی و نیاز مخاطب زندگی می کند
[ترجمه گوگل]فیلم صوتی ضبط شده و در کنار توسعه فنی و نیاز مخاطبان زندگی می کند

12. Having the exclusive selling rights for seasonaBle fresh fruits, we are awaiting your presence and negotiation.
[ترجمه ترگمان]با داشتن حق فروش انحصاری برای seasonable میوه ها، ما منتظر حضور و مذاکره شما هستیم
[ترجمه گوگل]داشتن حق فروش منحصر به فرد برای فصل های تازه میوه های تازه، ما منتظر حضور و مذاکره شما هستیم

13. They observe the system is tight, monitor seasonable, source is all ready, manage normative science.
[ترجمه ترگمان]آن ها مشاهده می کنند که سیستم سفت و سخت است، به موقع نظارت می کند، منبع همه آماده است، مدیریت هنجاری را مدیریت می کند
[ترجمه گوگل]آنها مشاهده می کنند که سیستم تنگ است، مانیتور قابل تعقیب است، منبع آماده است، علم هنجاری را مدیریت کند

14. SeasonaBle fresh fruits . Please select carefully Caveat emptor.
[ترجمه ترگمان]میوه های تازه را خیس کنید لطفا با دقت Caveat emptor را انتخاب کنید
[ترجمه گوگل]SeasonaBle میوه های تازه لطفا با دقت انتخاب کنید

In Tehran, rain is not seasonable in July.

در تهران باران در ماه ژوئیه عادی نیست.



کلمات دیگر: