کلمه جو
صفحه اصلی

seasoning


معنی : چاشنی، ادویه زنی، داروزنی بچوب
معانی دیگر : ادویه، سس، آچار، فلفل زردچوبه، دیگ افزار، توابل، بوی افزارها، قاتق، مطبوع کننده

انگلیسی به فارسی

چاشنی، ادویه زنی، دارو زنی بچوب، مطبوع کننده


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: that which is added to food to improve the flavor, such as salt, an herb, or spice.

(2) تعریف: the action or an instance of adding such a substance.

• spice, substance added to food to improve flavor; act of adding spices or condiments
seasoning is salt, pepper, or spices that are added to food.

مترادف و متضاد

چاشنی (اسم)
primer, relish, flavor, embellishment, dressing, sauce, condiment, stuffing, seasoning, detonator, flavoring, garniture, salmagundi

ادویه زنی (اسم)
seasoning

داروزنی بچوب (اسم)
seasoning

flavoring for food


Synonyms: condiment, dressing, gravy, herb, pepper, pungency, relish, salt, sauce, spice, zest


جملات نمونه

1. this salad needs seasoning
این سالاد نیاز به چاشنی دارد.

2. Salt is the most common seasoning.
[ترجمه ترگمان]نمک بیشتر ادویه رایج هست
[ترجمه گوگل]نمک معمول ترین چاشنی است

3. Add the seasoning and bring the sauce to the boil .
[ترجمه ترگمان]چاشنی را اضافه کنید و سس را بجوشانید
[ترجمه گوگل]چاشنی را اضافه کنید و سس را به جوش بیاورید

4. Taste the soup and adjust the seasoning, adding more salt or pepper as desired.
[ترجمه ترگمان]سوپ را مزه کنید و ادویه را تنظیم کنید و نمک یا فلفل بیشتری به آن اضافه کنید
[ترجمه گوگل]طعم سوپ و تنظیم طعم و مزه، اضافه کردن نمک یا فلفل به عنوان مورد نظر

5. Stir in the lemon rind and seasoning.
[ترجمه ترگمان]پوست لیمو و چاشنی را بریزید و به هم بزنید
[ترجمه گوگل]چاشنی و چاشنی لیمو را مخلوط کنید

6. Add salt to correct the seasoning.
[ترجمه ترگمان]نمک را اضافه کنید تا ادویه را اصلاح کنید
[ترجمه گوگل]اضافه کردن نمک برای تصحیح چاشنی

7. The seasoning really brings out the flavour of the meat.
[ترجمه ترگمان]چاشنی واقعا مزه گوشت را بیرون می آورد
[ترجمه گوگل]چاشنی واقعا طعم گوشت را به ارمغان می آورد

8. I believe in seasoning food before putting it on the table.
[ترجمه ترگمان]قبل از گذاشتن روی میز، به غذای چاشنی اعتقاد دارم
[ترجمه گوگل]من قبل از قرار دادن آن روی میز به مواد غذایی چاشنی اعتقاد دارم

9. Now beat the egg yolks with a fork, seasoning well with salt and pepper.
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر، زرده تخم مرغ را با یک چنگال، چاشنی و فلفل و فلفل را مورد ضرب و شتم قرار دهید
[ترجمه گوگل]در حال حاضر زرده تخم مرغ را با یک چنگال ضرب و شتم داده و با نمک و فلفل آشنا شوید

10. Taste sauce for seasoning and correct if necessary.
[ترجمه ترگمان]سس طعم برای چاشنی و درست در صورت لزوم
[ترجمه گوگل]سس را برای چاشنی طعم و اصلاح کنید در صورت لزوم

11. Stir in the seasoning, mustard powder and eggs. 8 Spoon the sauce over the moussaka and sprinkle over the cheese.
[ترجمه ترگمان]چاشنی، پودر خردل و تخم مرغ به هم بزنید ۸ قاشق سوپ را روی moussaka بریزید و روی پنیر پاشید
[ترجمه گوگل]پودر ادویه، پودر خردل و تخم مرغ را مخلوط کنید 8 قاشق سس را روی مواسکا بپاشید و بر روی پنیر بپاشید

12. Return to pan with seasoning and a little chopped mint, if you like.
[ترجمه ترگمان]اگر میل داشته باشید، با آن چاشنی بزنید و یک خرده آدامس نعنایی هم با آن مخلوط کنید
[ترجمه گوگل]اگر دوست دارید، دوباره به پشته با طعم و مزه کمی نان بریزید

13. Check the seasoning. Place the turkey mixture in an ovenproof dish, cover with the sweetcorn and pour over the sauce.
[ترجمه ترگمان]چاشنی را بررسی کنید مخلوط بوقلمون را در ظرف ovenproof قرار دهید، با the بپوشانید و سس را روی سس بریزید
[ترجمه گوگل]چاشنی را بررسی کنید مخلوط بوقلمون را در یک ظرف ضدعفونی کنید، با کره شیرین بپاشید و روی سس ریخته شود

14. Check the seasoning. Cut the chicken into thin strips, add to the sauce and cook for 1 minute.
[ترجمه ترگمان]چاشنی را بررسی کنید مرغ را به تکه های نازک ببرید، به سس اضافه کنید و برای یک دقیقه بپزید
[ترجمه گوگل]چاشنی را بررسی کنید مرغ را به نوارهای نازک بریزید، به سس اضافه کنید و برای 1 دقیقه طبخ کنید

This salad needs seasoning.

این سالاد نیاز به چاشنی دارد.


پیشنهاد کاربران

خشک کردن

چاشنی

spicy
add some seasoning to this porridge it tastes shit


noun
: a substance ( such as salt, pepper, a spice, or an herb ) that is used to add flavor to food
[count]
My favorite seasonings are black pepper and oregano.
[noncount]
Add some seasoning to the marinade.
The soup needs more seasoning.

چاشنی - ادویه

seasoning ( علوم و فنّاوری غذا )
واژه مصوب: چاشنیزنی
تعریف: عمل افزودن چاشنی یا چاشنی مخلوط به غذا


کلمات دیگر: