کلمه جو
صفحه اصلی

seasickness


معنی : دریا زدگی، ناخوشی دریا
معانی دیگر : حالت استفراغ (در اثر حرکت کشتی)، تهوع وبهم خوردگی حال در سفر دریا

انگلیسی به فارسی

دریا زدگی، تهوع وبهم خوردگی حال در سفر دریا


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: stomach upset and other discomfort caused by the rolling motion of a boat or ship.

• motion sickness caused by the rocking motion of a boat at sea

مترادف و متضاد

دریا زدگی (اسم)
seasickness

ناخوشی دریا (اسم)
seasickness

جملات نمونه

1. He was very prone to seasickness and already felt queasy.
[ترجمه ترگمان]او به خاطر دریازدگی ناراحت شده بود و حال تهوع داشت
[ترجمه گوگل]او بسیار مستعد ابتلا به بیماری دریایی بود و در حال حاضر احساس آرامش می کرد

2. Pills for seasickness often induce drowsiness.
[ترجمه ترگمان]قرص برای دریازدگی اغلب drowsiness
[ترجمه گوگل]قرص های دریایی اغلب موجب خواب آلودگی می شوند

3. Thanks to stabilisers, and effective modern remedies for seasickness, real discomfort is rare.
[ترجمه ترگمان]به لطف stabilisers و درمان های موثر جدید برای دریازدگی ناراحتی، ناراحتی واقعی کمیاب است
[ترجمه گوگل]با تشکر از تثبیت کننده ها و داروهای مدرن موثر برای بیماری دریایی، ناراحتی واقعی ناشی از آن است

4. Male speaker Apart from the awful seasickness, the most frightening part was Cape Horn.
[ترجمه ترگمان]گوینده مرد جدا از دریازدگی، وحشتناک ترین قسمت دماغه هورن بود
[ترجمه گوگل]سخنران مرد غیر از شهادت ناخوشایند، بخش ترسناک Cape Horn بود

5. Also invoked against appendicitis, intestinal disease, and seasickness.
[ترجمه ترگمان]همچنین در برابر ورم appendicitis، بیماری های روده و دریازدگی دیگر استفاده می شود
[ترجمه گوگل]همچنین در مورد آپاندیسیت، بیماری روده و بیماری دریایی مورد استفاده قرار می گیرد

6. After a day of seasickness, it felt good to step on to land.
[ترجمه ترگمان]پس از یک روز دریازدگی، رفتن به خشکی احساس خوبی داشت
[ترجمه گوگل]پس از یک روز دریانوردی، احساس خوبی داشتم تا به زمین بروم

7. Seasickness tablets often cause drowsiness.
[ترجمه ترگمان]قرص های seasickness اغلب باعث خواب آلودگی می شوند
[ترجمه گوگل]قرص های دریایی معمولا باعث خواب آلودگی می شوند

8. Also invoked against appendicitis, intestinal disease, and seasickness. Feast day, June
[ترجمه ترگمان]همچنین در برابر ورم appendicitis، بیماری های روده و دریازدگی دیگر استفاده می شود روز بزرگداشت، ژوئن
[ترجمه گوگل]همچنین در مورد آپاندیسیت، بیماری روده و بیماری دریایی مورد استفاده قرار می گیرد روز جشن، ژوئن

9. Leaning over the transom, Whitworth succumbed to his seasickness.
[ترجمه ترگمان]در حالی که از پنجره روی پنجره خم شده بود از پا در آمد و در برابر دریازدگی زانو زد
[ترجمه گوگل]ویتورث، با سرسختی بیش از حد، به بیماری دریایی خود محکوم شد

10. Fighting back seasickness, Jeff Whitworth, an ex-Marine, got a welcome respite.
[ترجمه ترگمان]، \"مبارزه با\" دریازدگی عقب \"جف Whitworth\" یه تفنگدار سابق
[ترجمه گوگل]جف Whitworth، دریایی سابق، مبارزه با دریای عقب، فریب خوش آمدید

11. Seasickness has no personal meaning for me.
[ترجمه ترگمان]seasickness هیچ معنایی برای من نداره
[ترجمه گوگل]دریانوردی هیچ معنی شخصی برای من ندارد

12. Europeans take melons for a preventive against seasickness.
[ترجمه ترگمان]اروپایی ها هندوانه را برای مقابله با دریازدگی کاهش می دهند
[ترجمه گوگل]اروپایی ها خربزه را برای پیشگیری از بیماری دریایی می گیرند

13. Many cases of seasickness originate in indigestion.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از موارد دریازدگی دچار سو هاضمه هستند
[ترجمه گوگل]بسیاری از بیماری های دریایی از سوء هاضمه رنج می برند

14. Medically speaking seasickness is a variation of motion sickness or kinetosis.
[ترجمه ترگمان]دریازدگی دیگر دریازدگی کاهش بیماری و یا بیماری هستند
[ترجمه گوگل]دریچۀ دریایی پزشکی، تنوع بیماری حرکت یا کینتوز است

15. Seasickness was everywhere and people had no appetite.
[ترجمه ترگمان]seasickness همه جا بود و مردم اشتها نداشتند
[ترجمه گوگل]دریانوردی در همه جا بود و مردم اشتها نداشتند


کلمات دیگر: