کلمه جو
صفحه اصلی

wreathy


معنی : پیچیده، حلقه حلقه شده، تافته، دور هم انداخته
معانی دیگر : پیچیده، تافته، دور هم انداخته، حلقه حلقه شده

انگلیسی به فارسی

پیچیده، تافته، دور هم انداخته، حلقه حلقه شده


جادوگری، تافته، پیچیده، دور هم انداخته، حلقه حلقه شده


مترادف و متضاد

پیچیده (صفت)
abstruse, complex, intricate, wrapped, twisted, involved, knotty, sigmoid, indirect, crooked, rolled, obscurant, wreathy, recondite, crabby, crimpy, unintelligible, revolute, verticillate

حلقه حلقه شده (صفت)
convolute, wreathy

تافته (صفت)
wreathy

دور هم انداخته (صفت)
wreathy


کلمات دیگر: