کلمه جو
صفحه اصلی

woolly


معنی : لباس پشمی، عرق گیر کرکی، ژاکت پشمی، خشن، پشمالو، پرپشم، پشم دار، پشم نما
معانی دیگر : وابسته به یا همانند پشم، پشمی، پشمین، پشم مانند، پرزدار، کرک دار، پشمپوش، مبهم، آشفته، درهم و برهم، مغشوش، (عامیانه) جامه ی پشمی، پشمینه، (جمع) زیرشلواری پشمی و بلند، (غرب امریکا و استرالیا) گوسفند، فرفری wooly

انگلیسی به فارسی

پشمالو، لباس پشمی، عرق گیر کرکی، ژاکت پشمی، پرپشم، خشن، پشم دار، پشم نما


لباس پشمی، عرق گیر کرکی، ژاکت پشمی


(wooly ، woolie) پشم دار، پرپشم، پشمالو، پشم نما، خشن، فرفری


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: woolier, woollier, wooliest, woolliest
(1) تعریف: of, pertaining to, made of, or resembling wool.

(2) تعریف: covered with wool.

- a woolly head
[ترجمه ترگمان] یه کله پشمالو
[ترجمه گوگل] یک سر پشمالو
- a woolly leaf
[ترجمه ترگمان] برگی پشمالو
[ترجمه گوگل] برگ پشمالو

(3) تعریف: fuzzy and confused, as thinking or the mind.

(4) تعریف: rough and undisciplined or lawless (used esp. of the U.S. western frontier).
اسم ( noun )
حالات: woolies, woollies
مشتقات: woolliness (n.)
• : تعریف: (usu. pl.; informal) woolen or other heavy undergarments.

• sweater, pullover; underwear which is made of wool
of wool, like wool; similar to wool; covered in fluff; foggy, not clear
something that is woolly is made of wool or looks like wool.
a woolly is a woollen piece of clothing, especially a pullover; an informal use.
if you describe people or their thoughts as woolly, you mean that their ideas are very unclear.

مترادف و متضاد

لباس پشمی (اسم)
woolly, wooly

عرق گیر کرکی (اسم)
woolly, wooly

ژاکت پشمی (اسم)
woolly, wooly

خشن (صفت)
raucous, rough, harsh, coarse, randy, rude, sore, tough, high, brutish, brute, wooden, blatant, stark, impolite, bearish, churlish, caddish, unkempt, blowsy, blowzy, boorish, indelicate, ragged, brusque, stocky, gruff, hoarse, plebeian, offish, crusty, scabrous, woolly, ungracious, iron-bound, rough-and-ready, rowdy, scraggy, truculent, unmannered

پشمالو (صفت)
hirsute, shaggy, lanuginous, woolly, lanate, wild and woolly

پرپشم (صفت)
woolly

پشم دار (صفت)
woolly

پشم نما (صفت)
woolly

جملات نمونه

1. woolly beard
ریش پشم مانند

2. woolly cloth
پارچه ی کرک دار

3. woolly ideas
عقاید مغشوش

4. woolly sheep
گوسفند(ان) پر پشم

5. a woolly fog
مه پشم مانند

6. the woolly hands of parviz
دست های پشمالوی پرویز

7. wild and woolly
یخلا،لگام گسیخته

8. wild and woolly
خشن و ناآموخته،نتراشیده نخراشیده

9. the shag of a woolly dog
موی ژولیده ی یک سگ پشمالو

10. an old history professor who was woolly on dates
استاد کهنسال تاریخ که تاریخ ها را قاتی می کرد

11. this kind of wood has a woolly surface
این نوع چوب سطح پرزداری دارد.

12. Felt was an almost inevitable consequence of keeping woolly sheep.
[ترجمه ترگمان]احساس می کرد که دست و پا چلفتی بود
[ترجمه گوگل]فلت یک نتیجه تقریبا اجتناب ناپذیر از نگه داشتن گوسفندان پشمالو بود

13. It came to rest with corpses of slow woolly mammoths frozen deep inside, it lay on the bones of sabre-toothed tigers.
[ترجمه ترگمان]برای استراحت با اجساد of woolly که در اعماق آن منجمد شده بودند، روی استخوان ران گوسفند افتاده بود
[ترجمه گوگل]این با استقامت با اجساد ماموت های آهسته پشمالو که عمیق یخ زده اند، بر روی استخوان های ببرهای دندانه ای قرار می گیرند

14. He was wearing a long woolly pullover with hedgehogs all over it, nothing else.
[ترجمه ترگمان]او لباس پشمی بلندی پوشیده بود که روی آن پوشیده شده بود و هیچ چیز دیگری نبود
[ترجمه گوگل]او پیراهن پشمالوی بلند را پوشانده بود و با هر وسیله ی نقاشی روی آن، هیچ چیز دیگری نبود

15. Leonard Nimoy always wears his lucky woolly hat on set. 20.
[ترجمه ترگمان]لئونارد نیموی همیشه کلاه lucky رو سر گذاشته بیست تا
[ترجمه گوگل]لئونارد نیمی همیشه کلاه پشمی خوش شانسی خود را در مجموعه می پوشد 20

16. In Amazonia woolly monkeys and spider monkeys have been wiped out by over-hunting.
[ترجمه ترگمان]در Amazonia پشمالو و میمون های عنکبوت با شکار از بین رفته اند
[ترجمه گوگل]در آمازونیا میمون های پشمالو و میمون عنکبوت توسط شکار بیش از حد پاک شده اند

17. I wish I had my woolly hat on, not my straw one.
[ترجمه ترگمان]ای کاش کلاه woolly رو پام گذاشته بودم، نه یه دونه دیگه
[ترجمه گوگل]من آرزو می کنم کلاه پشمالو من را داشته باشم، نه کوه من

18. A bit too frail and woolly for the rough and tumble of ordinary practice.
[ترجمه ترگمان]کمی بیش از حد شکننده و woolly برای سفت و سخت کار عادی بود
[ترجمه گوگل]برای خشن و شیب عمل عادی کمی بیش از حد ضعیف و پف کرده است

a woolly fog

مه پشم‌مانند


woolly beard

ریش پشم‌مانند


woolly cloth

پارچهی کرکدار


This kind of wood has a woolly surface.

این نوع چوب سطح پرزداری دارد.


the woolly hands of Parviz

دستهای پشمالوی پرویز


woolly sheep

گوسفند(ان) پر پشم


woolly ideas

عقاید مغشوش


an old history professor who was woolly on dates

استاد کهنسال تاریخ که تاریخها را قاتی میکرد


to wear one's winter woollies

لباسهای پشمی زمستانی خود را پوشیدن


اصطلاحات

wild and woolly

خشن و ناآموخته، نتراشیده نخراشیده



کلمات دیگر: