معنی : بد اخلاق، فاسد، مردود، هرزه
معانی دیگر : (شدیدا) مردود شناختن، ناپسند شمردن، مخالف بودن، خبیث، بدجنس، رذل، (الهیات) لعنت کردن، (الهیات) آدم ملعون، جهنمی، دوزخی، لعنت شده، محرومیت
مردود، فاسد، بد اخلاق، هرزه، محرومیت
ناقص، بد اخلاق، مردود، فاسد، هرزه
shameless
Synonyms: bad, corrupt, degenerate, foul, immoral, improper, incorrigible, lewd, rude, sinful, unprincipled, vile, wanton, wicked
They reprobated the playing of music in the church.
آنان با نواختن موسیقی در کلیسا سخت مخالف بودند.