کلمه جو
صفحه اصلی

seedbed


معنی : محل رشد ونمو، جای تخم ریزی
معانی دیگر : بستر بذر، محل کشت بذر

انگلیسی به فارسی

جای تخم ریزی، محل رشد ونمو


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a plot of land prepared for planting seeds.

(2) تعریف: a bed of soil where seedlings are grown before transplanting.

• area of soil prepared for seeding
place from growing young plants, plant nursery, place to tend to plant sprouts

مترادف و متضاد

محل رشد و نمو (اسم)
seedbed

جای تخم ریزی (اسم)
seedbed

جملات نمونه

1. We began to rake over the seedbed while they were selecting the seeds.
[ترجمه ترگمان]در حالی که آن ها دانه ها را انتخاب می کردند، شروع به جمع آوری over کردیم
[ترجمه گوگل]در حالی که دانه ها را انتخاب می کردیم، شروع به غلتیدن بذر کردیم

2. TV is using radio as a seedbed for ideas.
[ترجمه ترگمان]تلویزیون از رادیو به عنوان a برای ایده ها استفاده می کند
[ترجمه گوگل]تلویزیون از رادیو برای ایده ها استفاده می کند

3. A secure environment is the seedbed of emotional growth.
[ترجمه ترگمان]محیط امن the رشد عاطفی است
[ترجمه گوگل]یک محیط امن، بذر رشد عاطفی است

4. They raked the soil smooth for a seedbed.
[ترجمه ترگمان]آن ها خاک را برای a صاف کردند
[ترجمه گوگل]آنها خاک را برای یک بذر بذر سوار کردند

5. Strong personal beliefs can become a seedbed for conflicts.
[ترجمه ترگمان]اعتقادات شخصی قوی می تواند برای تعارض به چالش کشیده شود
[ترجمه گوگل]اعتقادات شخصی قوی می توانند به یک درگیری بذر تبدیل شوند

6. Groundwork Prepare a really fine seedbed and sow the seeds thinly to avoid unnecessary thinning.
[ترجمه ترگمان]groundwork یک seedbed واقعا خوب را آماده کنید و دانه ها را کم کنید تا از رقیق شدن غیر ضروری اجتناب کنید
[ترجمه گوگل]کارهای پایه یک بذر بذر بسیار خوب را بپوشانید و دانه ها را کمی بچرخانید تا از نابودی غیر ضروری جلوگیری شود

7. All these become institutional seedbed of fuzzy accounting information.
[ترجمه ترگمان]همه اینها به seedbed سازمانی اطلاعات حسابداری فازی تبدیل می شوند
[ترجمه گوگل]همه اینها بذر نهادی از اطلاعات حسابداری فازی است

8. Born in Brooklyn, that seedbed of gifted American Jews, Bernard Malamud has made his living as a teacher and writer.
[ترجمه ترگمان]برنارد Malamud که در بروکلین متولد شد، به عنوان معلم و نویسنده زندگی خود را به عنوان معلم و نویسنده ساخته است
[ترجمه گوگل]برنارد مالامود، متولد بروکلین، که از بذر جوانان امریکایی تبار است، زندگی خود را به عنوان یک معلم و نویسنده ساخته است

9. May adopt the seedbed in the sesame seed production to grow seedlings, transplant with few earth.
[ترجمه ترگمان]ماه مه the را در تولید دانه کنجد به کاشت نهال، پیوند با چند زمین، انتخاب کرد
[ترجمه گوگل]ممکن است بذر بذر در تولید دانه کنجد برای رشد نهال، پیوند را با چند زمین بپذیرد

10. The gardener raked the soil smooth for a seedbed.
[ترجمه ترگمان]باغبان خاک را به نرمی روی زمین جمع کرد
[ترجمه گوگل]باغبان خاک را به طور صحیح برای بذر بذر ریشه می کند

11. Yumiaobao as a treatment was applied in seedbed soil of paper - tube in sugar beet.
[ترجمه ترگمان]Yumiaobao به عنوان یک روش درمانی در خاک seedbed از جنس کاغذ در چغندر قند اعمال شد
[ترجمه گوگل]Yumiaobao به عنوان یک درمان در خاک بذر کاغذی در چغندرقند استفاده شد

12. Cutting winter insulation to do a good job seedbed of work.
[ترجمه ترگمان]قطع عایق زمستان برای انجام کار خوب کار
[ترجمه گوگل]برش عایق های زمستانی برای انجام بذر کار خوب کار

13. My region is a seedbed of crime.
[ترجمه ترگمان]منطقه من seedbed جنایت است
[ترجمه گوگل]منطقه من یک بذر جرم است

14. Seedbed soil fertilizing is one of the key measures for raising mechanical transplanting rice seedling.
[ترجمه ترگمان]بارور سازی خاک seedbed یکی از معیارهای مهم برای افزایش سطح transplanting برنج است
[ترجمه گوگل]کود پودر خاک یکی از اقدامات کلیدی برای افزایش جوانه زنی برنج مکانیکی است

پیشنهاد کاربران

بستر رشد، بستری بارور، زمینی حاصلخیز

seedbed ( کشاورزی - زراعت و اصلاح نباتات )
واژه مصوب: بستر بذر
تعریف: زمینی که برای بذرکاری آماده شده باشد


کلمات دیگر: