کلمه جو
صفحه اصلی

repeatedly


معنی : مکرر، مکررا
معانی دیگر : مکررا

انگلیسی به فارسی

مکررا


بارها و بارها، مکررا، مکرر


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
• : تعریف: again and again; many times in a row.

- He was fired for being repeatedly late for work.
[ترجمه امیرمحمد قربانی] او به دلیل دیر کردن های مکرر از کار اخراج شد
[ترجمه Elnaz] او به خاطر اینکه بارها دیر کرده بود اخراج شد
[ترجمه ترگمان] او به خاطر اینکه چندین بار برای کار دیر شده بود، اخراج شد
[ترجمه گوگل] او برای اینکه بارها و بارها برای کار دیر شده اخراج شد، اخراج شد

• repetitively, again and again, recurrently
if you do something repeatedly, you do it many times.

مترادف و متضاد

مکرر (قید)
again, repeatedly, bis

مکررا (قید)
repeatedly, frequently

over and over again


Synonyms: again, again and again, frequently, many a time, many times, much, oft, often, oftentimes, ofttimes, regularly, time after time, time and again


Antonyms: never


جملات نمونه

1. she was repeatedly snubbed by other nurses
سایر پرستاران مکررا به او کم محلی می کردند.

2. enemy positions were attacked repeatedly
مواضع دشمن مکررا مورد حمله قرار گرفتند.

3. the drunken man tripped repeatedly
مرد مست مرتبا سکندری می خورد.

4. to provoke jamshid, he kept on coughing repeatedly
او برای برانگیختن خشم جمشید پی درپی سرفه می کرد.

5. the smoke forced him to wink his eyelids repeatedly
دود او را مجبور کرد که مکررا پلک هایش را برهم بزند.

6. the relations between those two men had been patched up repeatedly
روابط میان آن دو مرد مکررا اصلاح شده بود.

7. My father repeatedly impressed on me the value of hard work.
[ترجمه ترگمان]پدرم به طور مکرر ارزش کار سخت مرا تحت تاثیر قرار داد
[ترجمه گوگل]پدرم بارها و بارها بر ارزش کار سخت تاثیر گذاشت

8. She claimed she was repeatedly passed over for promotion.
[ترجمه ترگمان]او ادعا کرد که بارها به خاطر ترفیع مقام خود را از دست داده است
[ترجمه گوگل]او ادعا کرد که بارها و بارها برای ارتقاء داده شده است

9. The loudspeakers blared the speech repeatedly.
[ترجمه هانیه زاهدی] بارها و بارها؛ به طور مکرر
[ترجمه ترگمان]صدای بلندگوها بارها به گوش می رسید
[ترجمه گوگل]بلندگو بارها و بارها فریاد میکشید سخنرانی

10. She violated the terms of the contract repeatedly.
[ترجمه ترگمان]او بارها شرایط قرارداد را نقض کرد
[ترجمه گوگل]او بارها و بارها شرایط قرارداد را نقض کرده است

11. He repeatedly pushed his own claim forward.
[ترجمه ترگمان]او بارها ادعای خود را به جلو راند
[ترجمه گوگل]او بارها و بارها ادعای خود را به جلو کرد

12. The boat was dashed repeatedly against the rocks.
[ترجمه ترگمان]قایق بارها و بارها به صخره ها برخورد کرده بود
[ترجمه گوگل]قایق بارها و بارها در برابر سنگ ها گله کرده بود

13. The victim had been stabbed repeatedly in the chest.
[ترجمه ترگمان]قربانی بارها مجروح شده بود
[ترجمه گوگل]قربانی بارها و بارها در قفسه سینه بوده است

14. He repeatedly pushed forward his own claim.
[ترجمه ترگمان]او بارها ادعای خود را مطرح کرد
[ترجمه گوگل]او بارها و بارها ادعای خودش را به پیش گذاشته است

15. He repeatedly mispronounced words and slurred his speech.
[ترجمه ترگمان]او مکررا کلماتی را ادا می کرد و جملات خود را بیان می کرد
[ترجمه گوگل]او بارها و بارها کلمات را اشتباه کرد و سخنرانی او را نادیده گرفت

16. He was repeatedly attacked by other inmates, who accused him of grassing.
[ترجمه ترگمان]او چندین بار توسط افراد دیگر مورد حمله قرار گرفت که او را به grassing متهم کردند
[ترجمه گوگل]او مکررا توسط زندانیان دیگر مورد حمله قرار گرفت، که او را متهم به نیش زدن کرد

پیشنهاد کاربران

پیوسته

مکرراً، بارها، بارهاتکرارشده

به کرات

پست سر هم

پشتِ سر هم !

چندین بار
repeated:تکراری، پی درپی، متوالی

many times

مُدام، بصورت مُداوم

بارها

مدّت زیاد، مکرراً

مکرر، مکرراً، متداوم، تکرار شونده

مکرر

پی در پی - بارها و بارها

twice, once again

I've told mohsen repeatedly to talk politely to talk politely to his teachers. .
معنی: مکرر

مکررا - چندین و چندبار - به کرات - بیشتر از دو بار - دفعات زیاد
repetitively, again and again, recurrently
if you do something repeatedly, you do it many times

again and again

مکرر ، پیوسته

مکرراً - بارها - چندین بار


کلمات دیگر: