کلمه جو
صفحه اصلی

throw down


معنی : رد کردن
معانی دیگر : سبب افتادن شدن، طرد کردن

انگلیسی به فارسی

سبب افتادن شدن، طرد کردن، رد کردن


مترادف و متضاد

رد کردن (فعل)
decline, gainsay, deny, disclaim, repudiate, disown, pass, disapprove, interdict, veto, rebuff, confute, repel, balk, rebut, baulk, reject, throw down, refuse, overrule, pass up, ignore, spurn, disaffirm, disorient, contradict, controvert, refute, disallow, disprove, impugn, disavow, discommend, hand off

جملات نمونه

1. He threw down the book and went out.
[ترجمه ترگمان]کتاب را پایین انداخت و بیرون رفت
[ترجمه گوگل]او کتاب را برداشت و رفت

2. They have thrown down the gauntlet to the PM by demanding a referendum.
[ترجمه ترگمان]آن ها با درخواست یک همه پرسی، مبارزه خود را به نخست وزیر محکوم کرده اند
[ترجمه گوگل]آنها با درخواست یک رفراندوم، دستگیره را به PM واگذار کردند

3. The soldiers threw down their arms.
[ترجمه ترگمان]سربازان دست هایشان را پایین انداختند
[ترجمه گوگل]سربازان سلاح های خود را انداختند

4. He was quick to take up the gauntlet thrown down by the opposition.
[ترجمه ترگمان]او به سرعت به سوی مخالفان حرکت می کرد
[ترجمه گوگل]او سریعا دستگیر شد و دستگیر شدگان توسط مخالفان

5. The regional parliament threw down a new challenge to the central authorities by passing a law allowing private ownership of businesses.
[ترجمه ترگمان]پارلمان منطقه ای با تصویب قانونی که اجازه مالکیت خصوصی کسب و کارها را می دهد، یک چالش جدید را به مقامات مرکزی پرتاب کرد
[ترجمه گوگل]پارلمان منطقه با تصویب یک قانون به مالکیت خصوصی کسب و کار، یک چالش جدید را به مقامات مرکزی برمی گزیند

6. Her clothes were thrown down just anyhow.
[ترجمه ترگمان]به هر حال لباس هایش را پایین انداخته بودند
[ترجمه گوگل]لباسهایش فقط به هر حال پرتاب شد

7. He has thrown down a good offer.
[ترجمه ترگمان]او پیشنهاد خوبی به او داده است
[ترجمه گوگل]او یک پیشنهاد خوب را رها کرده است

8. She relieved her feelings by throwing down her husband's books on the floor.
[ترجمه ترگمان]با پرت کردن کتاب های شوهرش روی زمین، احساساتش را تسکین می داد
[ترجمه گوگل]او احساسات خود را از بین بردن کتاب های همسرش بر روی زمین تسکین داد

9. Finally, they threw down the dictator.
[ترجمه ترگمان]بالاخره دیکتاتور را به زمین انداختند
[ترجمه گوگل]سرانجام، آنها دیکتاتور را انداختند

10. Sophia jumps up and throws down her knitting.
[ترجمه ترگمان]سوفیا پرید و بافتنی اش را به زمین پرت کرد
[ترجمه گوگل]سوفیا بالا می رود و بافتنش را می کشد

11. The slops she threw down sprinkled me all over.
[ترجمه ترگمان]ظرف غذایی که او به من داد همه چیز را برایم ریخت
[ترجمه گوگل]او می اندیشد که همه چیز به من خیره شده است

12. The body had been thrown down a disused mineshaft.
[ترجمه ترگمان] جسد رو به یه mineshaft متروکه فرستاده بودن
[ترجمه گوگل]بدن یک مین های شات منفجر شده بود

13. They plotted to throw down the government.
[ترجمه ترگمان]آن ها توطئه کردند تا دولت را سرنگون کنند
[ترجمه گوگل]آنها قصد داشتند دولت را تخریب کنند

14. The reactionary regime was thrown down by an armed uprising.
[ترجمه ترگمان]رژیم ارتجاعی براثر یک قیام مسلحانه به پایین پرتاب شد
[ترجمه گوگل]رژیم ارتجاعی توسط یک قیام مسلحانه کشته شد

15. Marion threw down the book in disgust.
[ترجمه ترگمان]ماریان کتاب را با تنفر به زمین انداخت
[ترجمه گوگل]ماریون کتاب را برهنه کرد

پیشنهاد کاربران

مطرح کردن


throw [sth] down | از بالا رها کردن ، انداختن
نمونه :
They throw food from the plane down to the disaster victims
آن ها غذا را از هواپیما برای قربانیان فاجعه پایین می انداختند.


کلمات دیگر: