کلمه جو
صفحه اصلی

balkanize


(مانند ناحیه ی بالکان پس از جنگ جهانی اول) به کشورهای کوچک و متخاصم تقسیم کردن یا شدن، بالکان سان کردن یا شدن، ناحیه ای را بقطعات ریز تقسیم کردن مثل کشورهای شبه جزیره ء بالکان

انگلیسی به فارسی

بالکانیزه، ناحیهای را بقطعات ریز تقسیم کردن


ناحیه‌ای را به قطعات ریز تقسیم کردن (مثل کشورهای شبه‌جزیره بالکان)


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: Balkanizes, Balkanizing, Balkanized
مشتقات: Balkanism (n.), Balkanization (n.)
• : تعریف: (often l.c.) to divide up into mutually antagonistic political units too small to maintain their independence or autonomy effectively.
متضاد: unite

• partition an area or territory into many small states that are frequently engaged in hostilities against one another (also balkanise)

جملات نمونه

the balkanization of Lebanon

بالکانسان کردن لبنان، قطعه‌قطعه کردن لبنان



کلمات دیگر: