کلمه جو
صفحه اصلی

bandaging

انگلیسی به فارسی

چسباندن، قنداق کردن، با نوار بستن، دسته کردن، پانسمانکردن


انگلیسی به انگلیسی

• process or act of applying a bandage

جملات نمونه

1. Insteps frequently smash into elbows and need bandaging, but they can be protected by shin or instep pads.
[ترجمه ترگمان]insteps اغلب به آرنج ضربه می زنند و به باند پانسمان نیاز دارند اما ساق پای یا ساق پا می توانند محافظت شوند
[ترجمه گوگل]سوراخ ها اغلب به آرنج می رسند و نیاز به بانداژ دارند ، اما می توان آنها را با استفاده از لنت های لبه دار یا زیر پا محافظت کرد

2. Bandaging Having administered first aid immediately, the next priority is to minimise further damage.
[ترجمه ترگمان]bandaging که اولین کمک های اولیه را دریافت کرد اولویت بعدی به حداقل رساندن آسیب بیشتر است
[ترجمه گوگل]بانداژ با انجام فوراً کمک های اولیه ، اولویت بعدی به حداقل رساندن آسیب بیشتر است

3. Results: MEBT/MEBO is superior to conventional bandaging method in all the above stated aspects.
[ترجمه ترگمان]نتایج: MEBT \/ MEBO نسبت به روش باند پانسمان معمولی در تمام جنبه های ذکر شده بالا برتری دارد
[ترجمه گوگل]نتایج MEBT / MEBO از تمام جنبه های گفته شده بالاتر از روش بانداژ معمولی است

4. So bandaging and non- bandaging methods can be used in conjunction to give ideal results in treating paediatric burns.
[ترجمه ترگمان]به این ترتیب باند پانسمان و باند non را می توان در رابطه با دادن نتایج ایده آل در درمان سوختگی های کودکان به کار برد
[ترجمه گوگل]بنابراین می توان از روشهای بانداژ و غیر بانداژ به طور مشترک استفاده کرد تا نتایج مطلوبی را در درمان سوختگی کودکان بدست آورد

5. Objective:To study the effect of pressure bandaging for preventing rebleeding(REB) of blunt traumatic hyphema. (BTH).
[ترجمه ترگمان]هدف: برای بررسی اثر باند پیچی فشار برای جلوگیری از rebleeding (reb)از hyphema ضربه متوالی ضربه (BTH)
[ترجمه گوگل]هدف: مطالعه اثر بانداژ فشار برای جلوگیری از خونریزی مجدد (REB) از هایفمای آسیب زا (BTH)

6. And especially when a cotton shortage made the bandaging of dying soldiers a pain in the neck.
[ترجمه ترگمان]و مخصوصا هنگامی که کمبود پنبه پانسمان کردن سربازان محتضر را به درد می آورد
[ترجمه گوگل]و به خصوص وقتی کمبود پنبه باعث می شود بانداژ سربازان در حال مرگ درد در گردن باشد

7. Iraq is bandaging its wounds, and terrorism continues to kill people there.
[ترجمه ترگمان]عراق پانسمان زخم خود را پانسمان می کند و تروریسم به کشتن مردم در آنجا ادامه می دهد
[ترجمه گوگل]عراق زخمهای خود را می بندد و تروریسم همچنان به کشتار مردم در آنجا ادامه می دهد

8. Bandaging keeps air off the burned skin, reduces pain and protects blistered skin.
[ترجمه ترگمان]bandaging هوا را از پوست سوخته اش نگه می دارد، درد را کاهش می دهد و پوست blistered را محافظت می کند
[ترجمه گوگل]بانداژ ، هوا را از پوست سوخته دور می کند ، درد را کاهش می دهد و از پوست تاول زده محافظت می کند

9. The nurse is bandaging David arm.
[ترجمه ترگمان]پرستار در حال پانسمان کردن بازوی دیوید است
[ترجمه گوگل]پرستار بازوی دیوید را بانداژ می کند

10. Be sure that you cleanse the wound before bandaging it.
[ترجمه ترگمان]دقت کنید که زخم را قبل از بستن آن تصفیه کنید
[ترجمه گوگل]قبل از پانسمان زخم مطمئن باشید که آن را تمیز می کنید

11. Bandaging is not necessary and most patients are able to resume normal activities immediately following treatment.
[ترجمه ترگمان]bandaging ضروری نیست و بیشتر بیماران می توانند بلافاصله پس از درمان فعالیت های معمول خود را ازسر بگیرند
[ترجمه گوگل]بانداژ لازم نیست و اکثر بیماران می توانند بلافاصله پس از درمان فعالیت های طبیعی خود را از سر بگیرند

12. Chris, you're a nurse, so can I ask your professional opinion on bandaging ankles?
[ترجمه ترگمان]ک-- ری - - س \"، تو یه پرستار\" پس میشه نظر حرفه ای تو رو روی قوزک پای باند پیچی کنم؟
[ترجمه گوگل]کریس ، شما #39 ؛ یک پرستار هستید ، بنابراین می توانم نظر حرفه ای شما را در مورد مچ پا زدن بپرسم؟

13. However, before competing again you must present yourself to the tournament doctor to have both the injury and your bandaging accepted.
[ترجمه ترگمان]با این حال، قبل از اینکه دوباره رقابت کنید، باید خود را به پزشک تورنمنت معرفی کنید تا جراحات و پانسمان شما پذیرفته شود
[ترجمه گوگل]با این حال ، قبل از اینکه دوباره مسابقه دهید ، باید خود را به دکتر مسابقات معرفی کنید تا هم آسیب دیدگی و هم بانداژ شما پذیرفته شود

14. He had tripped on a gas-lid in the road and fractured his patella so his wife was busy bandaging him up.
[ترجمه ترگمان]او روی یک سرپوش گازی در جاده گیر کرده بود و استخوان patella را شکسته بود بنابراین همسرش مشغول پانسمان کردن او بود
[ترجمه گوگل]او روی درب گاز در جاده لغزیده بود و استخوان کشکک خود را شکست و بنابراین همسرش مشغول پانسمان کردن او بود

15. Because the knot lies flat it is often used in bandaging.
[ترجمه ترگمان]چون این گره صاف است اغلب در باند پانسمان به کار می رود
[ترجمه گوگل]از آنجا که گره صاف است ، اغلب در بانداژ استفاده می شود

پیشنهاد کاربران

پانسمان کردن

bandaging ( عمومی )
واژه مصوب: باندپیچی
تعریف: بستن عضو صدمه‏دیده با باند/ نوار|||متـ . نوارپیچی


کلمات دیگر: