1. the narcotic drug made him woozy
داروی مخدر او را منگ کرد.
2. he hit me on the head and i still feel woozy
ضربه ای به سرم زد و هنوز سرم گیج می رود.
3. I was still woozy from the flu/anaesthetic/medication/wine.
[ترجمه ترگمان]هنوز گیج و منگ از the \/ داروی بی هوشی \/ الکل گیج و منگ بودم
[ترجمه گوگل]من هنوز از داروهای آنفلوآنزا / داروهای بیهوشی / شراب میترسیدم
4. Giving blood makes me feel really woozy.
[ترجمه ترگمان]دست دادن به خون کم کم گیج و منگ می شود
[ترجمه گوگل]خون دادن باعث می شود من احساس خجالت بکنم
5. I felt woozy in my stomach.
[ترجمه ترگمان]گیج و منگ بودم
[ترجمه گوگل]احساس معده در معده کردم
6. Giving blood makes her go all woozy, it seems.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسه خون بهش خون می خوره
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد خونریزی او را به همه چیز تبدیل می کند
7. The woozy aftermath of surgery can feel equally surreal.
[ترجمه ترگمان]پس از این عمل، این پس از جراحی می تواند به همان اندازه عجیب و غریب باشد
[ترجمه گوگل]بعد از عمل جراحی می تواند احساس سیری داشته باشد
8. Jody, on the sidelines, felt a little woozy herself.
[ترجمه ترگمان]جودی \"، یه گوشه ای گیر کرده بود و یه کم گیج و منگ شده بود\"
[ترجمه گوگل]جودی، در حاشیه، کمی احساس خجالت میکشید
9. The town was getting a woozy, criminal feeling that rather matched his own.
[ترجمه ترگمان]شهر داشت گیج و منگ می شد، احساس گناه می کرد که به جای خودش است
[ترجمه گوگل]این شهر احساساتی وحشتناک و جنایتکارانه داشت که به جای آن خود را کنار گذاشته بود
10. When I stood up, I felt a little woozy.
[ترجمه ترگمان]وقتی بلند شدم یکم گیج شدم
[ترجمه گوگل]وقتی ایستادم کمی احساس خجالت میکشیدم
11. The bad news: A concussion that left Young woozy and knocked him out of the game.
[ترجمه ترگمان]خبر بد: ضربه مغزی که گیج و منگ شده بود و او را از بازی بیرون انداخت
[ترجمه گوگل]خبر بد یک ضربه مغزی که Young Woozy را ترک کرد و او را از بازی خارج کرد
12. He was woozy from a blow on the head.
[ترجمه ترگمان]گیج و منگ سرش گیج و منگ بود
[ترجمه گوگل]او از ضربه ای روی سرش زخمی شد
13. Coma Guy: Uh, a little woozy, but basically okay.
[ترجمه ترگمان]یه کم گیجم، اما در اصل خیلی هم خوب
[ترجمه گوگل]کما گای، کمی عجیب و غریب، اما اساسا خوب است
14. I was dizzy and woozy, and my heart was racing.
[ترجمه ترگمان]گیج و منگ بودم و قلبم تند می زد
[ترجمه گوگل]من سرگیجه و سرخورده بودم و قلبم مسابقه بود