کلمه جو
صفحه اصلی

semiconscious


معنی : نیمه هوشیار، نیمه بیهوش، نیمه اگاه
معانی دیگر : نیمه هشیار، در حال نیمه غش

انگلیسی به فارسی

نیمه هوشیار، نیمه اگاه، نیمه بیهوش


نیمه هوشیار، نیمه بیهوش، نیمه اگاه


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: semiconsciously (adv.), semiconsciousness (n.)
• : تعریف: not entirely conscious; half-conscious.

• partially conscious, not entirely conscious
if someone is semi-conscious, they are not fully conscious.

مترادف و متضاد

نیمه هوشیار (صفت)
semiconscious

نیمه بیهوش (صفت)
semiconscious

نیمه اگاه (صفت)
subconscious, semiconscious

جملات نمونه

1. The black, who had stopped the back-kick, sat beside him with grey lips, holding his stomach and only semi-conscious.
[ترجمه ترگمان]مرد سیاه که جلوی لگد زدن را گرفته بود، کنار او نشسته بود و لب هایش خاکستری بود، و فقط نیمه هوشیار بود
[ترجمه گوگل]سیاه و سفید، که ضربه پشت را متوقف کرده بود، در کنار او با لب های خاکستری نشسته، شکم خود را نگه داشت و تنها نیمه آگاه بود

2. Semi-conscious, he slid slowly down, his feet and legs sinking into the freezing slush at the bottom.
[ترجمه ترگمان]او به آرامی پایین آمد، پاهایش و پاهایش در میان گل و لای پوشیده از گل و لای در پایین فرو رفت
[ترجمه گوگل]نیمه آگاه، او به آرامی به پایین حرکت کرد، پاهای خود و پاهای خود را به غرق شدن انجماد در پایین

3. In brain surgery then, there was only a local anaesthetic and the patient was semi-conscious.
[ترجمه ترگمان]بعد از جراحی مغز، یک داروی بی هوشی محلی وجود داشت و بیمار نیمه هوشیار بود
[ترجمه گوگل]در عمل جراحی مغز، تنها یک بی حس کننده موضعی وجود داشت و بیمار نیمه آگاه بود

4. In meditation practice, you might experience a muddy, semiconscious, drifting state, like having a hood over your head: a dreamy dullness.
[ترجمه ترگمان]در تمرین تمرکز، ممکن است یک حالت نیمه بی هوش و نیمه هوشیار و نیمه بی هوش را تجربه کنی، مثل اینکه یک روپوش روی سرت داشته باشی، یک یکنواختی رویایی
[ترجمه گوگل]در تمرین مدیتیشن ممکن است یک ناخوشایند، ناخودآگاه، حالت روانگردان تجربه کنید، مثل داشتن یک کاپوت بیش از حد روی تپش رویایی

5. He knocked her semiconscious.
[ترجمه ترگمان]نیمه بی هوش او را بی هوش کرد
[ترجمه گوگل]او نیمه هوشمند خود را زد

6. When they stopped, he knocked on the pickup's window to alert Pace, who was by then semiconscious, and got him to unlock the door.
[ترجمه ترگمان]وقتی متوقف شدند، پنجره را باز کرد و به او نزدیک شد، که با حالت نیمه هوشیار و نیمه بی هوش در را باز کرد و به او رسید که در را باز کند
[ترجمه گوگل]هنگامی که آنها متوقف شد، او را در پنجره جعبه بلند کرد تا هشدار Pace، که تا به حال نیمه آگاه بود، و او را به باز کردن درب

7. In the morning, as you begin to awaken, you are in a semiconscious state.
[ترجمه ترگمان]صبح، همان طور که شما بیدار می شوید، در حالت نیمه هوشیار هستید
[ترجمه گوگل]در صبح، همانطور که بیدار می شوید، شما در حالت نیمه مستقل هستید

8. In the morning, as you begin to awaken, you are in a semiconscious.
[ترجمه ترگمان]صبح، همان طور که شما از خواب بیدار می شوید، نیمه هشیار هستید
[ترجمه گوگل]در صبح، همانطور که شروع به بیدار می کنید، شما به صورت نیمه شناختی هستید

9. Finally, on the scale from concrete to abstract we come to experiences so fully condensed, so changed, that they no longer resemble the concrete or semiconscious experience in any way.
[ترجمه ترگمان]در نهایت، در مقیاس از بتون گرفته تا انتزاعی، ما به تجربیاتی نیاز داریم که به طور کامل متراکم شده اند، بنابراین تغییر کرده اند، که دیگر شبیه به تجربه بتونی یا semiconscious در هر روش نیستند
[ترجمه گوگل]در نهایت، در مقیاس از بتن به انتزاعی ما به تجربه به طوری که به طور کامل متراکم، بنابراین تغییر، به طوری که تغییر یافته است، آنها دیگر به هیچ وجه به تجربه بتن و semiconscious شبیه نیست

10. In dreams, often portions of probable events are experienced in a semiconscious manner.
[ترجمه ترگمان]در رویاها، اغلب بخش هایی از رویداده ای احتمالی به روش semiconscious تجربه می شوند
[ترجمه گوگل]در رویاها اغلب اوقات بخش هایی از وقایع احتمالی به روش نیمه آشنا تجربه می شود

11. It produces bubbles, and bubbles pop, as anybody who was semiconscious in 2000 and 2007 knows.
[ترجمه ترگمان]این فیلم، به عنوان هر کسی که در سال های ۲۰۰۰ و ۲۰۰۷ knows، حباب ها، حباب ها، و حباب ها تولید می کند
[ترجمه گوگل]این حباب ها تولید می شود و حباب های پاپ، به عنوان کسی که به طور نیمه هوشمند در سال های 2000 و 2007 می داند، پاپ می کند


کلمات دیگر: