کلمه جو
صفحه اصلی

repetitious


معنی : مکرر، تکراری
معانی دیگر : تکراری (به ویژه به طور ملالت آور)، بازانجامی، پی درپی، دمگیر

انگلیسی به فارسی

تکراری، مکرر


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: repetitiously (adv.), repetitiousness (n.)
• : تعریف: marked by or filled with repetition, esp. tedious repetition.
مترادف: redundant
مشابه: monotonous, prolix, recurrent, repetitive, tedious, wordy

• characterized by repetition, recurrent, repetitive; tediously repetitive, boring as a result of frequent repetition
repetitious means the same as repetitive.

مترادف و متضاد

مکرر (صفت)
endless, repeated, repetitious, frequent, reiterated, frequentative

تکراری (صفت)
duplicate, repetitive, repetitious, reiterative, reduplicative

wordy, tedious


Synonyms: alliterative, boring, dull, echoic, iterant, iterative, long-winded, plangent, pleonastic, prolix, recapitulatory, redundant, reiterative, repeating, repetitive, resonant, tautological, verbose, windy


Antonyms: concise, simple


جملات نمونه

1. the industrial revolution freed workers from dull and repetitious work
انقلاب صنعتی کارگران را از کار خسته کننده و تکراری نجات داد.

2. The manifesto is long-winded, repetitious and often ambiguous or poorly drafted.
[ترجمه ترگمان]این بیانیه طولانی است، تکراری و اغلب مبهم یا ناقص است
[ترجمه گوگل]مانیفست طولانی است، تکراری و اغلب مبهم و یا ضعیف است

3. It may seem repetitious to you, but not to them if you do it once to each person.
[ترجمه ترگمان]شاید برای تو تکراری به نظر برسد، اما نه برای آن ها اگر یک بار برای هر یک از آن ها این کار را بکنی
[ترجمه گوگل]این ممکن است به نظر شما تکراری برای شما، اما نه به آنها، اگر شما آن را یک بار به هر فرد انجام دهد

4. Then a nervously repetitious rhythm guitar pattern is added, just before the drums kick in with a churning fatback pattern.
[ترجمه ترگمان]سپس یک الگوی گیتار ریتم تکراری با حالتی عصبی اضافه می شود، درست قبل از اینکه طبل ها با الگوی fatback به هم متصل شوند
[ترجمه گوگل]سپس یک الگوی گیتار ریتم عصبی تکراری اضافه می شود، درست قبل از اینکه طبل ها با یک الگوی فتوکا کشیده شوند

5. My dreams become repetitious, insistent, terrifying, but I pay no attention to them.
[ترجمه ترگمان]dreams، تکراری، مصرانه، ترسناک، اما توجهی به آن ها ندارم
[ترجمه گوگل]رویاهای من تکراری، مستدل، وحشتناک می شوند، اما من به آنها توجه نمی کنم

6. A simple, maddeningly repetitious vibration, it pulsed out from the crystal, and hypnotized all who came within its spell.
[ترجمه ترگمان]یک لرزش ساده، یکنواخت، از بلور جاری شد و همه کسانی که در افسون آن امدند هیپنوتیزم شده بودند
[ترجمه گوگل]یک ارتعاش ساده و بی نظیر تکراری، آن را از کریستال بیرون کشید و همه کسانی را که درون طلسم آن بودند، هیپنوتیزم کردند

7. Another variation on repetitious dieting involves having a liquid protein drink instead of a meal.
[ترجمه ترگمان]تغییر دیگری در رژیم غذایی، شامل داشتن یک نوشیدنی پروتیین مایع به جای یک وعده غذایی است
[ترجمه گوگل]تنوع دیگر در رژیم غذایی تکراری شامل استفاده از پروتئین مایع به جای وعده غذایی است

8. Both tunes are undeniably simple and repetitious.
[ترجمه ترگمان]هر دو آهنگ بدون شک ساده و تکراری هستند
[ترجمه گوگل]هر دو آهنگ غیر قابل انکار ساده و تکراری هستند

9. How are you hypnotizing yourself with outworn repetitious values.
[ترجمه ترگمان]چگونه با ارزش های تکراری و فرسوده خود، خود را هیپنوتیزم می کنید
[ترجمه گوگل]شما چگونه با ارزش های تکراری بی نظیر خود را هیپنوتیزم می کنید

10. Let us risk seeming repetitious explanation, in order to drive it home.
[ترجمه ترگمان]بذار ریسک کنیم، برای اینکه خونه رو به خونه برسونیم
[ترجمه گوگل]اجازه دهید ما به توضیح تکراری به نظر میرسیم تا بتوانیم آن را به خانه ببریم

11. Excessive pressure and repetitious movement of flexible joint can cause serious damage to the door.
[ترجمه ترگمان]فشار بیش از حد و حرکت تکراری اتصال انعطاف پذیر می تواند باعث آسیب جدی به در شود
[ترجمه گوگل]فشار بیش از حد و حرکت تکراری اتصالات انعطاف پذیر می تواند باعث آسیب جدی به درب شود

12. Dull repetitious work gives no gratification.
[ترجمه ترگمان]این کار، هیچ خشنودی و خشنودی ایجاد نمی کند
[ترجمه گوگل]کار خسته کننده تکراری نمی دهد لذت بردن

13. An on-line training algorithm is presented to avoid repetitious solving the convex programming problem.
[ترجمه ترگمان]یک الگوریتم آموزشی آنلاین برای اجتناب از حل مشکل برنامه نویسی محدب ارائه شده است
[ترجمه گوگل]یک الگوریتم آموزش آنلاین ارائه شده است که برای جلوگیری از حل مسئله برنامه نویسی محدب تکراری نیست

14. The repetitious details need not be given here.
[ترجمه ترگمان]نیازی به ذکر جزئیات تکراری نیست
[ترجمه گوگل]جزئیات تکراری در اینجا نباید داده شود

15. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!

The industrial revolution freed workers from dull and repetitious work.

انقلاب صنعتی کارگران را از کار خسته‌کننده و تکراری نجات داد.


پیشنهاد کاربران

تکراری

repetitious ( adj ) = redundant ( adj )
به معناهای: زاید، تکراری، مازاد، زیادی، اضافی


کلمات دیگر: