کلمه جو
صفحه اصلی

throbbing


معنی : خفقان

انگلیسی به انگلیسی

• throb, beat, pulse; occurrence of fast strong pulsation; sound that has a strong rhythmic beat
that beats strongly, pounding

مترادف و متضاد

خفقان (اسم)
asphyxia, suffocation, throbbing, palpitation

جملات نمونه

1. Her heart was throbbing with excitement.
[ترجمه ترگمان]قلبش از هیجان می تپید
[ترجمه گوگل]قلبش هیجان زده بود

2. Both records have a good throbbing bass which is great to dance to.
[ترجمه ترگمان]هر دو سوابق، صدای بمی دارند که برای رقصیدن خیلی عالی است
[ترجمه گوگل]هر دو رکورد دارای یک باس خیره کننده است که برای رقص عالی است

3. Her head was throbbing and she ached all over.
[ترجمه ترگمان]سرش زق زق می کرد و تمام بدنش درد می کرد
[ترجمه گوگل]سر او بیدار بود و او تماما درگیر شده بود

4. My feet were throbbing after the long walk home.
[ترجمه ترگمان]بعد از پیاده روی طولانی، پاهایم به تپش افتاده بودند
[ترجمه گوگل]بعد از رفتن به خانه، پاهایم بیدار شدند

5. Her foot was throbbing with pain.
[ترجمه ترگمان]پایش درد می کرد
[ترجمه گوگل]پای او با درد وحشتناک بود

6. Her heart was throbbing after the race.
[ترجمه ترگمان]بعد از مسابقه قلبش به تپش افتاد
[ترجمه گوگل]قلب او پس از مسابقه خم شد

7. The throbbing pain in his leg was becoming unbearable.
[ترجمه ترگمان]درد شدید پایش غیرقابل تحمل می شد
[ترجمه گوگل]درد وحشتناکی در پا او غیرقابل تحمل بود

8. His voice was throbbing with emotion.
[ترجمه ترگمان]صدایش از فرط هیجان می تپید
[ترجمه گوگل]صدای او با هیجان خیره شد

9. The blood was throbbing in my veins.
[ترجمه ترگمان]خون در رگ هایم جریان داشت
[ترجمه گوگل]خون در رگهای من خفیف بود

10. He lay awake, his nerves throbbing.
[ترجمه ترگمان]او بیدار ماند، اعصابش به تپش افتاده بود
[ترجمه گوگل]او بیدار می شود، اعصابش تکان می خورد

11. My headache faded to a dull throbbing.
[ترجمه ترگمان]سرم به ضربان خفیفی تبدیل شد
[ترجمه گوگل]سردرد من به زحمت خفیف تبدیل شده است

12. The river is throbbing with life.
[ترجمه ترگمان]رودخانه از زندگی مالامال است
[ترجمه گوگل]رودخانه با زندگی پرشور است

13. The club was throbbing to the beat of the music.
[ترجمه ترگمان]باشگاه از صدای موسیقی به تپش افتاده بود
[ترجمه گوگل]باشگاه به ضرب و شتم موسیقی شکوفایی داشت

14. My heart is throbbing and I'm shaking.
[ترجمه ترگمان]قلبم دارد می لرزد و من می لرزم
[ترجمه گوگل]دلم شکسته است و من تکان می خورم

15. I have a throbbing pain.
[ترجمه ترگمان]درد شدیدی دارم
[ترجمه گوگل]من یک درد خفیف دارم

پیشنهاد کاربران

[درد] احساس تپیدن عضو همراه با درد
[درد] تپیدن و تیر کشیدن

ذق ذق کردن

تپنده، نبض دار

Throbbing vein

زق زق کننده

دردی مثل ضربه ی چکش
Throbbing pain


کلمات دیگر: