کلمه جو
صفحه اصلی

repine


معنی : شکایت کردن، ناراضی بودن
معانی دیگر : شکوه کردن، نالیدن، غرولند کردن، گلایه کردن

انگلیسی به فارسی

ناراضی بودن، شکایت کردن، شکوه


غرق شدن، ناراضی بودن، شکایت کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: repines, repining, repined
(1) تعریف: to express or feel unhappiness; complain; fret.
مشابه: complain

- She lay on the couch all day, repining over her misfortune.
[ترجمه ترگمان] تمام روز روی کاناپه دراز کشیده بود و از بدبختی او ناراضی بود
[ترجمه گوگل] او تمام روز در صفوف قرار داشت و از بدبختی خود باز می گشت

(2) تعریف: to have a restless yearning for something; pine.

• complain, express discontent, express dissatisfaction

مترادف و متضاد

شکایت کردن (فعل)
bitch, complain, repine

ناراضی بودن (فعل)
repine, deprecate

جملات نمونه

1. The old woman repined at her misfortune.
[ترجمه ترگمان]پیرزن به خاطر بدبختی او، احساس ناراحتی می کرد
[ترجمه گوگل]زن پیرمردی در بدبختی او ظاهر شد

2. It does no good for you to repine at your unhappy lot.
[ترجمه ترگمان]برای تو فایده ای ندارد که از این وضع ناراضی سر در بیاوری
[ترجمه گوگل]برای شما بسیار ناراحت کننده است

3. The former manager of the company repined against his cruel fate.
[ترجمه ترگمان]مدیر سابق شرکت بر علیه سرنوشت بی رحمانه خود پافشاری می کند
[ترجمه گوگل]مدیر سابق این شرکت در برابر سرنوشت بی رحمانه او ظلم کرد

4. She repined for a peaceful life.
[ترجمه ترگمان]او به خاطر یک زندگی آرام و آرام بود
[ترجمه گوگل]او برای یک زندگی صلح آمیز بازتاب کرد

5. WHY, why repine, my pensive friend.
[ترجمه ترگمان]چرا، چرا ناراضی هستی، دوست pensive من
[ترجمه گوگل]چرا، چرا، من دوست داری؟

6. WHY, repine, my pensive friend.
[ترجمه ترگمان]چرا، repine، دوست pensive من
[ترجمه گوگل]چرا، ممنونم، دوست دایمی من

7. Darcy must have such extraordinary sources of happiness necessarily attached to her situation, that she could, upon the whole, have no cause to repine.
[ترجمه ترگمان]دار سی از این احساس خوشبختی که در این وضع به وجود آمده بود، هیچ دلیلی نداشت که سر و کله اش پیدا بشود
[ترجمه گوگل]دارسی باید چنین منابع خارق العاده ای از خوشبختی داشته باشد که لزوما به وضعیت او بستگی دارد، به طوری که می تواند به طور کلی هیچ دلیلی برای بازپس گیری نداشته باشد

8. Let us receive correction, at which no man ought to repine.
[ترجمه ترگمان]به ما بگوییم که هیچ مردی نباید ناراضی به نظر برسد
[ترجمه گوگل]اجازه دهید ما تصحیح را دریافت کنیم که هیچ کس نباید آن را تحمل کند

9. But the wife of Mr. Darcy must have such extraordinary sources of happiness necessarily attached to her situation, that she could, upon the whole, have no cause to repine.
[ترجمه ترگمان]اما همسر آقای دار سی باید کلی از این خوشبختی و خوشبختی را داشته باشد که لزوما به وضع او علاقه مند باشد، و هیچ دلیلی ندارد که سر و کله بزند
[ترجمه گوگل]اما همسر آقای دارسی باید چنین منابع خارق العاده ای از خوشبختی داشته باشد که لزوما به وضعیت او بستگی دارد، و در کل او هیچ دلیلی برای بازپس گیری ندارد

10. This is the common fate of mortal men, useless it is to repine .
[ترجمه ترگمان]این سرنوشت مشترک مردان فانی است، بی فایده است
[ترجمه گوگل]این سرنوشت مشترک مردان فانی است، بی فایده است که آن را گرسنگی


کلمات دیگر: