کلمه جو
صفحه اصلی

defects

انگلیسی به فارسی

عیوب، نقص، عیب، کاستی، علت، کمبود، قصور، اهو، نکته ضعف، ترک کردن، مرتد شدن، معیوب ساختن


جملات نمونه

1. birth defects
عیوب مادرزادی،کاستی های مادرزادی

2. they tried to varnish their daughter's defects
آنان کوشیدند که عیوب دخترشان را بپوشانند.

پیشنهاد کاربران

عیوب

خطا عیوب اشتباه نقص

عیوب ، نقص


کلمات دیگر: