کلمه جو
صفحه اصلی

onset


معنی : اصابت، حمله، شروع، تاخت و تاز، وهله، هجوم
معانی دیگر : یورش، تک، آغاز

انگلیسی به فارسی

تاخت و تاز، حمله، هجوم، اصابت، وهله، شروع


شروع، هجوم، حمله، وهله، تاخت و تاز، اصابت


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the early stage; beginning.
مترادف: beginning, inception, outset, start
متضاد: end
مشابه: birth, commencement, dawn, infancy, invasion, kickoff, morning, oncoming

- the onset of a disease
[ترجمه رسول شریعت] آغاز یک بیماری
[ترجمه ترگمان] ظهور یک بیماری
[ترجمه گوگل] شروع بیماری

(2) تعریف: a forceful offensive maneuver; attack; onslaught.
مترادف: attack, offensive, onslaught
مشابه: assault, charge, incursion, invasion, offense, raid, sally, storming

• attack; beginning
the onset of something unpleasant is the beginning of it.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] آغازه
[زمین شناسی] شروع، حمله، ورود رجوع شود به arrival.

مترادف و متضاد

اصابت (اسم)
impact, strike, access, hit, onset

حمله (اسم)
fit, offense, rush, access, onset, attack, assault, offensive, onslaught, charge, onrush, spell, epilepsy, inroad, hysteria, foray, sally

شروع (اسم)
onset, inception, beginning, alpha, start, resumption, proem

تاخت و تاز (اسم)
onset, attack, invasion, raid, ravage, incursion, inroad

وهله (اسم)
onset, occasion, place, heat, stage, reprise, instant

هجوم (اسم)
offense, onset, influx, invasion, inroad, throng, infestation

beginning; attack


Synonyms: access, aggression, assailment, assault, birth, charge, commencement, dawn, dawning, encounter, inception, incipience, kickoff, offense, offensive, onfall, onrush, onslaught, opening, origin, outbreak, outset, outstart, rush, seizure, start


Antonyms: conclusion, end, ending, finish


جملات نمونه

1. the onset of armored forces
تک نیروهای زرهی

2. the onset of winter
شروع زمستان

3. The drug must be taken from the onset of the infection.
[ترجمه mehdi] دارو باید از آغاز ابتلا به بیماری، مصرف شود
[ترجمه هادی] دارو باید از ابتدای شروع عفونت مصرف شود
[ترجمه ترگمان]اون دارو باید از حمله عفونت گرفته بشه
[ترجمه گوگل]دارو باید از ابتدای عفونت گرفته شود

4. Her life was finally extinguished by the onset of liver complaint.
[ترجمه موسوی.فرهاد] باشروع مشکلات کبدی، زندگیش در نهایت به خاموشی گرایید.
[ترجمه ترگمان]زندگی او سرانجام براثر هجوم آوردن شکایت از کبد خاموش شد
[ترجمه گوگل]با شروع شکایت کبد، زندگی او سرانجام خاموش شد

5. The onset of depression often follows a traumatic event.
[ترجمه ترگمان]ظهور افسردگی اغلب از یک رویداد ضربه پیروی می کند
[ترجمه گوگل]شروع افسردگی اغلب به دنبال یک رویداد آسیب زا است

6. His first hit record marked the onset of an astonishing career.
[ترجمه ترگمان]اولین رکورد او، شروع یک شغل حیرت انگیز بود
[ترجمه گوگل]اولین رکورد شکنی او، شروع یک حرفه شگفت آور بود

7. Our troops withstood the onset of the enemy.
[ترجمه ترگمان]قشون ما حمله دشمن را تحمل کرد
[ترجمه گوگل]سربازان ما در برابر دشمن مقاومت کردند

8. Patients taking sulphasalazine at the time of onset of relapse continued on this drug.
[ترجمه ترگمان]بیماران در زمان شروع مجدد بازگشت به این دارو دسته sulphasalazine می گرفتند
[ترجمه گوگل]بیمارانی که سولفاسالازین را در زمان شروع عود بیماری مصرف می کردند، ادامه یافت

9. There is an insidious onset of complaints, several days after exposure or shock etc.
[ترجمه ترگمان]یک هجوم موذیانه از شکایات، چند روز پس از افشا و یا شوک وجود دارد
[ترجمه گوگل]چندین روز پس از قرار گرفتن در معرض یا شوک و غیره، شروع شکاف وحشتناکی است

10. Seversk was created in 194 at the onset of the superpowers' nuclear arms race.
[ترجمه ترگمان]Seversk در ۱۹۴ در ۱۹۴ در اوج رقابت هسته ای ابرقدرت به وجود آمد
[ترجمه گوگل]Seversk در سال 194 در آغاز مسابقه تسلیحات هسته ای ابر قدرت ها ایجاد شد

11. Both projects reported success in delaying onset of smoking among adolescents and in achieving lower levels of smoking uptake.
[ترجمه ترگمان]هر دوی این پروژه ها موفقیت در به تاخیر انداختن سیگار در میان نوجوانان و دستیابی به سطوح پایین تر جذب سیگار را گزارش کردند
[ترجمه گوگل]هر دو پروژه موفقیت را در تأخیر شروع مصرف سیگار در میان نوجوانان و در دستیابی به میزان پایین مصرف سیگار گزارش دادند

12. At the onset she had been referred to a surgeon and had a normal barium enema and chest x ray.
[ترجمه ترگمان]در آغاز، او به یک جراح اشاره کرده بود و enema مصنوعی طبیعی به بینی و اشعه ایکس وصل کرده بود
[ترجمه گوگل]در ابتدای او به جراح مراجعه کرده بود و دارای آنمی عادی و سینه اشنایی بود

13. For these serious psychiatric conditions the onset of new cases in later life appears to be very rare.
[ترجمه ترگمان]برای این شرایط روانی جدی، ظهور موارد جدید در زندگی بعدی بسیار نادر به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]برای این شرایط جدی روانپزشکی، شروع موارد جدید در زندگی بعد، به نظر می رسد بسیار نادر است

14. The fourth cause of sleep onset insomnia is a stress-induced response to what is known as conditioned insomnia.
[ترجمه ترگمان]علت چهارم بی خوابی و بی خوابی ناشی از استرس ناشی از استرس است که به بی خوابی شرطی شده گفته می شود
[ترجمه گوگل]دلیل چهارم بی خوابی شروع خواب، پاسخ ناشی از استرس به آنچه که به نام بی خوابی شرطی شناخته می شود، است

the onset of armored forces

تک نیروهای زرهی


پیشنهاد کاربران

شروع ( اثر دارو ) onset of effect for drug

آغاز گر ( زبانشناسی )

آغازه ( زبانشناسی )

شروع، آغاز چیزی ( معمولا ناخوشایند )
Onset of age related disease,
Onset of winter
By catching an infection at the onset, you can treat it immediately
Early onset of an age related disease
Detecting viral infection even before the onset of the symptoms

The acting US attorney in Washington, DC, Michael Sherwin, told reporters that the agency is at the onset of "a long term investigation" that "is not going to be solved overnight. "

"This is only the beginning. "
CNN. com@

the onset of winter
شروع زمستان


شروع ( معمولا چیزی ناخوشایند )

بروز، پیدایش

شروع ( یک چیز ناخوشایند )

# the onset of a cold
# the onset of menstruation
# the sudden onset of the disease

the onset of dementia
شروع زوال عقل

onset ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: آغازه 4
تعریف: بخشی از هجا که پیش از هسته می آید


کلمات دیگر: