کلمه جو
صفحه اصلی

magnetism


معنی : جذبه، کشش، خاصیت مغناطیسی، اهن ربایی
معانی دیگر : خاصیت آهن ربایی یا مغناطیسی، برکشندگری، کشندایی، گیرایی، ربایش گری، افسون گری، گرایش گری، نیروی جاذبه، نیروی کشندا، رجوع شود به: magnetics، (قدیمی) رجوع شود به: hypnotism

انگلیسی به فارسی

جذبه، کشش


خاصیت مغناطیسی، اهن ربایی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the qualities and properties associated with magnets; ability to attract.
مشابه: attraction, electromagnetism, force, pull

(2) تعریف: the source of magnetic phenomena.
مترادف: electricity, polarity

(3) تعریف: the power of someone, something, or some idea to attract people.
مترادف: affinity, appeal, attraction, charisma, draw, hold, influence, pull
مشابه: animal magnetism, charm, magic, power, sex appeal, sway

• attractive properties of a magnet; scientific study of magnets and magnetic phenomena; attraction, appeal, charisma (of a personality, etc.)
magnetism is a power that attracts some substances towards others.
someone with magnetism has unusual and exciting qualities which people find attractive.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] مغناطیس
[برق و الکترونیک] مغناطیس خاصیت ویژه آهن، فولاد و چند ماده ی مغناطیسی خاص دیگر این مواد می توانند خطوط نیروی مغناطیسی را که قادر به واکنش متقابل با میدانهای الکتریکی با میدانهای مغناطیسی دیگر هستند ف تولید یا هدایت کنند .
[مهندسی گاز] خاصیت مغناطیسی
[زمین شناسی] مغناطیس رده ای از پدیده های فیزیکی مربوط به الکتریسیته جاری، شامل نیروهای مکانیکی دو جانبه میان آهنرباها و جریانات الکتریکی.

مترادف و متضاد

جذبه (اسم)
fascination, appeal, rapture, magnetism

کشش (اسم)
attraction, tract, reach, extension, tension, tug, magnetism, draw, haul, gravitation, traction, pull, strain, twitch, inducement, haulage, towage, twitch grass

خاصیت مغناطیسی (اسم)
magnetism

اهن ربایی (اسم)
magnetism

charm, attractiveness


Synonyms: allure, appeal, attraction, captivatingness, charisma, draw, drawing power, enchantment, fascination, glamour, hypnotism, influence, lure, magic, mesmerism, power, pull, seductiveness, spell, witchcraft, witchery


Antonyms: repugnance, repulsion


جملات نمونه

1. polar magnetism
جاذبه ی قطبی

2. the indescribable magnetism of his face
جذبه ی وصف ناپذیر چهره ی او

3. most metals are subject to magnetism
بیشتر فلزات تحت تاثیر خاصیت مغناطیسی قرار می گیرند.

4. This book is about the earth's magnetism.
[ترجمه ترگمان]این کتاب درباره جاذبه زمین است
[ترجمه گوگل]این کتاب در مورد مغناطیس زمین است

5. Gravity is a form of magnetism.
[ترجمه ترگمان]جاذبه نوعی مغناطیس است
[ترجمه گوگل]گرانش یک شکل از مغناطیس است

6. He exudes a strong sexual magnetism.
[ترجمه ترگمان]از جاذبه جنسی قوی برخوردار است
[ترجمه گوگل]او یک مگنتیت جنسی قوی دارد

7. His success showed his magnetism of courage and devotion.
[ترجمه ترگمان]موفقیت او جذبه شجاعت و فداکاری او را نشان داد
[ترجمه گوگل]موفقیت او نشان دهنده مغناطیس آن شجاعت و عزت نفس بود

8. His personal magnetism drew people to the church.
[ترجمه ترگمان]magnetism خصوصی او مردم را به کلیسا می کشید
[ترجمه گوگل]مغناطیس شخصی او مردم را به کلیسا کشید

9. We know about magnetism by the way magnets act.
[ترجمه ترگمان]ما در مورد مغناطیس در نحوه کار magnets می دانیم
[ترجمه گوگل]ما از طریق مغناطیسی عمل می کنیم

10. The actress has a personal magnetism that is rare in someone so young.
[ترجمه ترگمان]این بازیگر جاذبه شخصی دارد که در کسی که خیلی جوان است نادر است
[ترجمه گوگل]بازیگر مردی دارای مغناطیس شخصی است که در کسی که خیلی جوان است نادر است

11. As for the moody magnetism Method actors devote all their energy trying to perfect, Allen can take it or leave it.
[ترجمه ترگمان]اما در مورد روش مغناطیسی مودی، فعالان تمام انرژی خود را صرف تکمیل کردن می کنند، آلن می تواند آن را بپذیرد و یا آن را ترک کند
[ترجمه گوگل]همانطور که برای بازیگران متمم مگنتیتی، بازیگران همه انرژی خود را صرف تلاش برای کامل می کنند، آلن می تواند آن را بگیرد یا آن را ترک کند

12. It was animal magnetism which was making him shiver and itch.
[ترجمه ترگمان]جاذبه حیوانی بود که او را به لرزه می انداخت
[ترجمه گوگل]این مغناطیس حیوانی بود که او را لرز و خارش می داد

13. That, and the sheer magnetism of her personality, won the day.
[ترجمه ترگمان]این، و مغناطیس محض شخصیت او، در طول روز پیروز شد
[ترجمه گوگل]این، و مغناطیس محض شخصیت او، روز را به دست آورد

14. She exudes sexual magnetism.
[ترجمه ترگمان] اون جاذبه جنسی داره
[ترجمه گوگل]او مگنتیت جنسی را تحریک می کند

15. A force greater than magnetism gripped Jaq's feet.
[ترجمه ترگمان]نیرویی بزرگ تر از جاذبه زمین را فرا گرفت
[ترجمه گوگل]یک نیروی بزرگتر از مغناطیس، پای جک را گرفت

Most metals are subject to magnetism.

بیشتر فلزات تحت‌تأثیر خاصیت مغناطیسی قرار می‌گیرند.


the indescribable magnetism of his face

جذبه‌ی وصف‌ناپذیر چهره‌ی او


پیشنهاد کاربران

magnetism ( فیزیک )
واژه مصوب: مغناطیس 2
تعریف: هر پدیدۀ مربوط به میدان های مغناطیسی و اثر آنها بر ماده


کلمات دیگر: