کلمه جو
صفحه اصلی

accelerator


معنی : شتاب دهنده، شتابنده، شتاباننده، تندکن
معانی دیگر : تسریع کننده، شتابگر، تند کننده، (در اتومبیل) گاز، (زیست شناسی) عصب یا عضله ی شتاب دهنده (که قدرت اجرای یک عمل را تشدید می کند)

انگلیسی به فارسی

شتاب‌دهنده، شتاباننده، تندکن، شتابنده


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a mechanical device that regulates the speed of something, esp. the gas pedal of a car.

(2) تعریف: in nuclear physics, a device that creates high-energy particles by acceleration through electrostatic or electromagnetic means, used for research.

(3) تعریف: someone or something that accelerates.

• gas pedal of a motor vehicle; (computers) expansion card or other hardware item that accelerates specific computer operations (such as the processing of graphics, floating-point calculations, etc.)
the accelerator in a vehicle is the pedal which is pressed to make the vehicle go faster.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] ماده اى که فعل و انفعال را تسریع می کند، شتاب دهنده
[عمران و معماری] تسریع کننده - تندگیرکننده - تندکننده - ماده سرعتزا - شتاب دهنده
[کامپیوتر] شتاب دهنده - دستگاهی که موجب سرعت یک عملیات شود . مثلا شتاب دهنده گرافیکی . کارتی است که حاوی مدارهای درونی برای انجام عملیات گرافیکی است . این نوع شتاب دهنده های گرافیکی به ریزپردازنده کمک می کنند. - شتاب دهنده .
[برق و الکترونیک] شتاب دهنده
[زمین شناسی] شتاب دهنده، شتاباننده، تندکن، شتابنده .
[ریاضیات] شتاب دهنده
[نفت] شتاب دهنده
[پلیمر] شتاب دهنده، ماده افزودنی است که زمان پخت و ژل شدن پلاستیکهای گرماسختی مانند رزین ها و پوشش های ژلی پلی استر را کاهش می‏دهد.

مترادف و متضاد

شتاب دهنده (اسم)
accelerator

شتابنده (اسم)
accelerator

شتاباننده (اسم)
accelerator

تند کن (اسم)
accelerator

machine for giving charged particles high velocity


Synonyms: particle accelerator, atom smasher, atomic accelerator


جملات نمونه

1. particle accelerator
شتابگر ذرات اتمی،شتابدهنده ی ذره

2. he floored the accelerator
او گاز را تا ته فشار داد.

3. She put her foot down on the accelerator pedal.
[ترجمه ترگمان]پایش را روی پدال گاز گذاشت
[ترجمه گوگل]او پایش را روی پدال شتاب دهنده قرار داد

4. The driver must have pressed on the accelerator.
[ترجمه ترگمان] راننده باید پدال گاز رو فشار داده باشه
[ترجمه گوگل]راننده باید روی شتاب دهنده فشار داده باشد

5. She put her foot down on the accelerator and the car lurched forward.
[ترجمه ترگمان]پایش را روی پدال گاز گذاشت و ماشین به جلو خیز برداشت
[ترجمه گوگل]او پا را روی شتاب دهنده گذاشت و ماشین به جلو پیش رفت

6. He raised his foot off the accelerator pedal.
[ترجمه ترگمان]پایش را روی پدال گاز فشار داد
[ترجمه گوگل]او پا را از پدال شتاب دهنده بلند کرد

7. She put her foot on the accelerator and we sped through the traffic lights.
[ترجمه ترگمان]پایش را روی پدال گاز گذاشت و با سرعت از میان چراغ های راهنمایی پرواز کردیم
[ترجمه گوگل]او پایش را روی شتاب دهنده گذاشت و ما از طریق چراغ های ترافیکی عبور کردیم

8. She pressed on the accelerator,roaring the engine.
[ترجمه ترگمان]او پدال گاز را فشار داد و موتور را صدا کرد
[ترجمه گوگل]او بر روی شتاب دهنده فشار می داد، سر و صدا موتور

9. He eased his foot off the accelerator.
[ترجمه ترگمان]پایش را روی پدال گاز گذاشت
[ترجمه گوگل]او پا خود را از شتاب دهنده پایین کشید

10. He pressed down the accelerator pedal of his car.
[ترجمه ترگمان]پدال گاز را فشار داد
[ترجمه گوگل]او پدال شتاب دهنده ماشینش را فشار داد

11. His foot stamped down on the accelerator.
[ترجمه ترگمان]پایش روی پدال گاز پا گذاشت
[ترجمه گوگل]پایش را روی شتاب دهنده انداخت

12. He jammed his foot on the accelerator and the car sped off.
[ترجمه ترگمان]پایش را روی پدال گاز فشار داد و اتومبیل به سرعت حرکت کرد
[ترجمه گوگل]او پای خود را بر روی شتاب دهنده چسبانده بود و ماشین از بین رفت

13. The brake is between the clutch and the accelerator.
[ترجمه ترگمان]ترمز بین کلاچ و شتاب ده است
[ترجمه گوگل]ترمز بین کلاچ و شتاب دهنده است

14. The engine stalled. He pressed the accelerator hard.
[ترجمه ترگمان]موتور خاموش شد او پدال گاز را فشار داد
[ترجمه گوگل]موتور متوقف شد او شتاب دهنده را به سختی فشار داد

15. She pressed the accelerator and the sports car picked up speed.
[ترجمه ترگمان]او پدال گاز را فشار داد و ماشین ورزش سرعت گرفت
[ترجمه گوگل]او شتاب دهنده را فشار داد و ماشین ورزشی سرعت گرفت

پیشنهاد کاربران

1. The faster graphics accelerators and improving CPU technology resulted in increasing levels of realism in computer games.
شتاب دهنده های گرافیکی سریعتر و بهبود فناوری CPU منجر به افزایش سطح واقع گرایی در بازی های رایانه ای می شود.
2. Already, Ashoka has launched the makings of a global accelerator for social entrepreneurs.
قبلاً ، آشوکا سرویس تسریع کننده وب جهانی را برای کارآفرینان اجتماعی راه اندازی کرده است.
3. Joanna looked down at her speedometer and immediately took her foot off of the accelerator.
جوانا نگاهی به سرعت سنج خود انداخت و بلافاصله پایش را از روی پدال گاز برداشت.
4. The Large Hadron Collider, a particle physics accelerator.
برخورد دهنده بزرگ هادرونی ، یک شتابگر فیزیک ذرات است.
5. The moisture in the clothing serves as an accelerator for heat loss.
رطوبت موجود در لباس به عنوان تسریع کننده برای از دست دادن گرما عمل می کند.
6. Install potentiometers, hook them to the accelerator pedal and connect to the controller.
توان سنج ولتاژهای برق را نصب کنید ، آنها را به پدال گاز متصل کنید و به کنترلگر متصل شوید.

Accelerator= شتاب دهنده، تسریع کننده، پدال گاز، شتابگر

Spring Accelerator = شتاب دهنده فنر

معانی دیگر >>>>>>>>>کاتالیزور ( ماده ای که فعال و انفعال شیمیایی را تسریع می بخشد )


Any thing used to make sth go faster

شتاب دهنده

پدال گاز اتومبیل ( گاز _ترمز_کلاچ )

گازaccelerrator
ترمزbrake
کلاچclutch

پدال گاز اتومبیل

accelerator ( فیزیک )
واژه مصوب: شتاب‏دهنده
تعریف: ← شتاب‏دهندۀ ذرات


کلمات دیگر: