کلمه جو
صفحه اصلی

scatter


معنی : پراکنده شدن، پراکنده وپریشان کردن، افشاندن، پخش کردن، از هم جدا کردن، متفرق کردن
معانی دیگر : پاشیدن، پراکندن، فتالیدن، ولو کردن، پخش و پلا کردن، پاشیده شدن، ولو شدن، پخش و پلا شدن، متفرق شدن، هر چیز پراکنده (به ویژه به طور نامنظم و تنک)، (قدیمی) هدر دادن، هرز دادن، حرام کردن، ولخرجی کردن، (فیزیک) به طور نامنظم پراکنده یا منکسر کردن، پرافکن کردن، پراکنش، تفرق، پاشیدگی

انگلیسی به فارسی

پراکندن، پخش کردن، ازهم جدا کردن، پراکنده وپریشان کردن، افشاندن، متفرق کردن


پراکنده کردن، پراکنده شدن، متفرق کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: scatters, scattering, scattered
(1) تعریف: to cause to separate in all directions; disperse.
مترادف: dispel, disperse
متضاد: collect, gather
مشابه: disband, dissipate, distribute, radiate, separate, strew

- The wind scattered the dry fallen leaves.
[ترجمه ترگمان] باد برگ های خشک را پراکنده می کرد
[ترجمه گوگل] باد برگ های خشک افتاده را پراکنده کرد

(2) تعریف: to distribute at random intervals.
مترادف: distribute, spread, sprinkle, strew
مشابه: broadcast, cast, circulate, disperse, disseminate, sift, sow

- They scattered grain for the chickens.
[ترجمه A.A] آنها برای جوجه ها دانه پاشیدند
[ترجمه ترگمان] غلات رو برای مرغ ها پراکنده کردن
[ترجمه گوگل] آنها دانه جوجه را پراکنده کردند

(3) تعریف: to diffuse light or other radiation by refracting.
مشابه: deflect, diffuse, disperse, radiate
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to separate and move quickly in different directions.
مترادف: disperse, dissipate
متضاد: gather
مشابه: disband, dissolve, diverge, flee, sift, spread

- The crowd scattered at the sound of gunfire.
[ترجمه A.A] جمعیت با صدای تیراندازی متفرق شدند
[ترجمه ترگمان] جمعیت به صدای شلیک گلوله پراکنده شدند
[ترجمه گوگل] این جمعیت در صدای تیراندازی پخش شد
اسم ( noun )
مشتقات: scatterable (adj.), scatterer (n.)
(1) تعریف: the act of scattering.
مترادف: diffusion, dispersion, distribution, sprinkle

(2) تعریف: that which is scattered.

• sprinkle, dissipation; diffusing, throwing loosely about; small quantity; (slang) time slots for television commercials that remain unsold after the initial pre-season sales
sprinkle, disseminate; spread, disperse; be sprinkled
if things are scattered over an area or if you scatter them there, they are thrown or dropped so that they spread all over the area.
if a group of people scatter or if they are scattered, they suddenly separate and move in different directions.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] پراکندن
[زمین شناسی] پراکندگی
[نساجی] پخش - انتشار - پراکندن ( نور)
[ریاضیات] پراکنش
[پلیمر] پراکندن(برای نور)
[آمار] پراکندگی

مترادف و متضاد

پراکنده شدن (اسم)
scatter

پراکنده وپریشان کردن (فعل)
scatter

افشاندن (فعل)
pour, diffuse, besprinkle, spray, scatter, exude, bestrew, interfuse, intersperse, inseminate, winnow

پخش کردن (فعل)
spread, propagate, divide, distribute, give out, shift, broadcast, diffuse, sparge, cast, scatter, strew, effuse, flange, ted

از هم جدا کردن (فعل)
scatter, split, wedge, disarticulate

متفرق کردن (فعل)
scatter, disperse, intersperse

strew, disperse


Synonyms: besprinkle, broadcast, cast, derange, diffuse, disband, discard, disject, dispel, disseminate, dissipate, distribute, disunite, diverge, divide, expend, fling, intersperse, litter, migrate, part, pour, put to flight, run away, scramble, separate, set, set asunder, sever, shatter, shed, shower, sow, spend, split up, spray, spread, sprinkle, sunder, take off in all directions, throw around, throw out


Antonyms: collect, gather


جملات نمونه

1. scatter seeds for it is fufilling . . .
. . . دانه بیافشان که خوش آسایش است

2. a scatter of applause
کف زدن پراکنده

3. a scatter of people in the square
مردم پراکنده در میدان

4. to scatter seeds
تخم افشاندن،دانه پاشیدن

5. Scatter the onions over the fish.
[ترجمه A.A] پیازها را روی ماهی بریزید
[ترجمه ترگمان] پیازها رو بریز روی ماهی ها
[ترجمه گوگل]پاره شدن پیاز بر روی ماهی

6. When the tree falls, the monkeys scatter.
[ترجمه ترگمان]وقتی درخت سقوط می کند، میمون ها پراکنده می شوند
[ترجمه گوگل]هنگامی که درخت می افتد، میمون ها پراکنده می شوند

7. Scatter the lawn with grass seed.
[ترجمه ترگمان] چمن رو با بذر علف بزن تو زمین
[ترجمه گوگل]پاره کردن چمن با دانه چمن

8. Scatter the grass seed over the lawn.
[ترجمه ترگمان]روی چمن ها بذر چمن را بزن
[ترجمه گوگل]بذر چمن را بر روی چمن بگذارید

9. I used to scatter in the cinema last year.
[ترجمه ترگمان]پارسال من سال گذشته در سینما پراکنده شدم
[ترجمه گوگل]من سال گذشته سینما را پراکنده کردم

10. Scatter with the Caerphilly and bake for 15 minutes until the pastry is crisp and the cheese is golden and bubbling.
[ترجمه ترگمان]تا زمانی که شیرینی ترد است و پنیر طلایی و قل قل می جوشد، باید با the بروید و به مدت ۱۵ دقیقه بپزد
[ترجمه گوگل]پراکندگی با Caerphilly و پخت را برای 15 دقیقه تا زمانی که شیرینی ترد است و پنیر طلایی و حباب

11. He looked again at the scatter of markers, hoping that some system of lines might appear, some focal point.
[ترجمه ترگمان]دوباره به پراکندگی of نگاه کرد، امیدوار بود که برخی از خطوط ممکن است ظاهر شوند، برخی نقطه کانونی
[ترجمه گوگل]او دوباره به پراکنده نشانگرها نگاه کرد، امیدوار بود برخی از سیستم خطوط ممکن است ظاهر شود، برخی از نقطه کانونی

12. Soldiers used tear gas to scatter the crowd.
[ترجمه ترگمان]سربازان از گاز اشک آور برای پراکنده ساختن جمعیت استفاده می کردند
[ترجمه گوگل]سربازان از گاز اشک آور برای جمع کردن جمعیت استفاده می کردند

13. Scatter the remaining fennel leaves over the rabbit.
[ترجمه ترگمان]بقیه رازیانه روی خرگوش را روشن می کند
[ترجمه گوگل]پاشیدن رنجه باقی مانده بر روی خرگوش

14. The scatter seen on the graph is the normal biological variability of plant material.
[ترجمه ترگمان]پراکندگی دیده شده در نمودار، تغییرپذیری زیستی طبیعی مواد گیاهی است
[ترجمه گوگل]پراکندگی که در نمودار دیده می شود تنوع زیستی طبیعی مواد گیاهی است

Pari scattered the seeds in the flower garden.

پری تخم‌ها را در باغچه پاشید.


They had taken the books off the shelves and scattered them all over the room.

کتاب‌ها را از طاقچه‌ها برداشته و در سرتاسر اتاق پخش‌وپلا کرده بودند.


A strong wind scattered the clouds.

باد شدیدی ابرها را پراکنده کرد.


scatter seeds for it is fufilling ...

...دانه بیفشان که خوش آسایش است


Demonstrators scattered in horror.

تظاهرکنندگان دهشت‌زده متفرق شدند.


The basket fell down and the apples scattered on the sidewalk.

سبد افتاد و سیب‌ها در پیاده‌رو پراکنده شدند.


When the dog approached, the pigeons scattered in every direction.

وقتی سگ نزدیک شد کبوترها به اطراف پراکنده شدند.


a scatter of people in the square

مردم پراکنده در میدان


a scatter of applause

کف زدن پراکنده


پیشنهاد کاربران

پراکنده
scatterable mines مین های پراکنده

پراکندگی

اعلام فرار کردن - به چاک زدن - در رفتن - جیم شدن
متفرق شدن - از هم جدا شدن - پخشو پلا شدن - پراکنده شدن

[در ریاضیات و آمار] نقطه:
There are 75 scatters in each figure:
75 نقطه در هر شکل وجود دارد.

داده های پرت

Scatter seeds
بذر پاشیدن

scatter ( verb ) = پراکنده شدن، متفرق کردن یا شدن /پاشیدن، پخش کردن، پراکندن، افشاندن، بذر افشانی کردن/از هم جدا کردن، از هم جدا شدن، از هم دور شدن/ریختن، مخلوط کردن، درهم آمیختن/پخش و پلا شدن، پرت و پلا شدن/

examples:
1 - The crowd scattered when it started to rain.
وقتی باران شروع شد جمعیت متفرق شدند.
2 - Scatter the flower seeds over the land.
دانه های گل را بر روی زمین بپاشید.
3 - The protesters scattered at the sound of gunshots.
معترضان با شنیدن صدای تیراندازی متفرق شدند.
4 - The soldiers came in and scattered the crowd.
سربازان وارد شدند و جمعیت را متفرق کردند.
5 - Toss the salad and scatter the nuts on top.
سالاد را بریزید و آجیل را روی آن پخش کنید.
6 - Scatter the cake with a little caster sugar.
کیک را با کمی شکر خرد مخلوط کنید.
7 - The wreckage of the car was scattered over the roadside.
بقایای خودرو در کنار جاده پرت و پلا شده بود.
8 - Debris from the aircraft was scattered over a large area.
بقایای هواپیما در منطقه وسیعی پخش و پلا شد.
9 - Scatter the powder around the plants.
پودر را در اطراف گیاهان بپاشید.
10 - I scattered the whole lawn with grass seed.
من کل چمنزار را با دانه چمن بذرافشانی کردم.
11 - We grew up in a small town, but now we’re scattered all over the country.
ما در یک شهر کوچک بزرگ شدیم ، اما اکنون در سراسر کشور پخش شده ایم ( از هم جدا ( دورد ) شده ایم ) .

وِلاویدَن.


کلمات دیگر: