کلمه جو
صفحه اصلی

scatterd

دیکشنری تخصصی

[شیمی] پراکنده

پیشنهاد کاربران

متفرق، پراکند، ریخته و پاشیده، تار ومار

Definition: to be spread out or separated widely
Synonym: dispersed


کلمات دیگر: