کلمه جو
صفحه اصلی

lard


معنی : گوشت خوک، چربی خوک، چربی زدن، ارایش دادن
معانی دیگر : (خوراک پزی) لایه های پیه یا گوشت خوک را لابلای گوشت مرغ و غیره قرار دادن، گیرایی و جلا دادن به، زیبا کردن، چرب و نرم کردن، پیه خوک، روغن خوک، روغن مالیدن به، چرب کردن، گریس کاری کردن، چرب زبانی

انگلیسی به فارسی

گوشت خوک، چربی خوک، چربی زدن، ارایش دادن


چربی خوک، گوشت خوک، چربی زدن، آرایش دادن، چربزبانی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the rendered fat of pigs, used in cooking.
مشابه: grease
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: lards, larding, larded
(1) تعریف: to apply rendered pig fat to.

(2) تعریف: to add lard to (food) before cooking in order to enrich.

(3) تعریف: to add to (something) for enrichment or embellishment.

- She lards her conversation with literary references.
[ترجمه ترگمان] او گفتگوی خود را با منابع ادبی به پایان رساند
[ترجمه گوگل] او با صحبت های ادبی خود صحبت می کند

• pig fat
spread with pig fat; flavor with pig fat; embellish, add to (a speech, etc.)
lard is soft white fat obtained from pigs. it is used in cooking.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] لارد1- پیه خوک، روغن خوک، چربی خوک 2- روغن مالیدن به، چرب کردن، گریس کارى کردن 3- (خوراک پزى ) لایه هاى پیه یا گوشت خوک را لابلاى گوشت مرغ و غیره قرار دادن 4- گیرایی و جلا دادن به، زیبا کردن، چرب و نرم کردن
[نساجی] چربی خوک

مترادف و متضاد

گوشت خوک (اسم)
lard, pork

چربی خوک (اسم)
lard

چربی زدن (فعل)
lard

ارایش دادن (فعل)
adorn, decorate, beautify, embellish, garnish, lard, plume, purfle

جملات نمونه

1. to lard a boned chicken
پیه لای مرغ بی استخوان گذاشتن

2. to render lard
(با جوشاندن) پیه گرفتن

3. Lard the boned chicken with pig fat.
[ترجمه ترگمان]چربی گوشت خوک با چربی خوک
[ترجمه گوگل]گوشت خوک مرغ خرد شده با چربی خوک

4. Put water, butter and lard into a saucepan and bring slowly to the boil.
[ترجمه ترگمان]آب، کره و چربی داخل یک ماهی تابه و آرام به جوش می آید
[ترجمه گوگل]آب، کره و گوشت خوک را به یک ظرف بخور و به آرامی به جوش بیاورید

5. Lard can be rendered down and used for cooking.
[ترجمه ترگمان]Lard را می توان پایین آورد و برای پخت استفاده کرد
[ترجمه گوگل]گوشت خوک را می توان برای پخت و پز استفاده کرد

6. Inevitably it has had to lard its work with contingencies and question marks.
[ترجمه ترگمان]به ناچار باید چربی خود را با احتمالات و علایم سوال حل کند
[ترجمه گوگل]ناگزیر باید آن را با کارهای احتمالی و علامت سوال سوق دهد

7. Many hare devotees like to lard hare with strips of pork fat seasoned with herbs and Cognac.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از devotees خرگوش مانند خرگوش چربی با باریکه های گوشت خوک فصلی با گیاهان و گیاهان لوبیا دوست دارند
[ترجمه گوگل]بسیاری از زوجین آواز خوانی مانند خرگوش خوک با نوار گوشت خوک چاشنی با گیاهان و کنیاک

8. It is rarely necessary to lard farm-raised game, since the meat is seldom as lean as its wild counterpart.
[ترجمه ترگمان]به ندرت لازم است که یک بازی پرورش خوک پرورش یابد چون گوشت به ندرت به اندازه همتای وحشی خود لاغر می شود
[ترجمه گوگل]این بازی به ندرت لازم است که بازی مزرعه ای را در خود جای دهد، زیرا گوشت به ندرت به عنوان همتای وحشی آن است

9. Nothing but paint on a piece of lard.
[ترجمه ترگمان] هیچی جز رنگ کردن روی یه تیکه از چربی نیست
[ترجمه گوگل]هیچ چیز جز قطعه ای از گوشت خوک نیست

10. Sometimes I filled a lard pail with cool water and kept it by me for refreshment while I worked at my sandpile or some other obscure project in the back yard.
[ترجمه ترگمان]گاهی یک سطل چربی با آب سرد پر می کردم و آن را تا مدتی که در sandpile یا یک پروژه کوچک دیگر در حیاط پشتی کار می کردم نگه می داشتم
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات من با آب خنک تهیه می کردم و آن را برای من به یاد بسپار بودم، در حالی که در سندبلی من و یا برخی از پروژه های نامرئی در حیاط پشتی کار می کردم

11. By studying on comparability, stearin fractions of lard obtained dry fractionationand hydrogenated cottonseed oil are chosen as raw materials of shortening.
[ترجمه ترگمان]در مقایسه با قابلیت قیاس، مقادیر stearin چربی که در روغن دانه سویا به دست آمده اند، به عنوان مواد خام کوتاه شدن انتخاب می شوند
[ترجمه گوگل]با مطالعه در مقایسه قابل مقایسه، کودهای استارین از گوشت خوک به دست آمده به عنوان ماده اولیه کوتاه شدن انتخاب شد

12. She likes to lard the chicken with some bacon.
[ترجمه ترگمان] اون دوست داره مرغ رو با گوشت خوک درست کنه
[ترجمه گوگل]او دوست دارد مرغ را با بعضی از گوشت خوک ها بپزد

13. The lard was tried in a big kettle.
[ترجمه ترگمان]چربی خوک در ک تری بزرگی تلاش می کرد
[ترجمه گوگل]گوشت خوک در یک کتری بزرگ مورد آزمایش قرار گرفت

14. Let's remove the lard from the recipe. It's not very healthy.
[ترجمه ترگمان]اجازه دهید چربی را از دستورالعمل حذف کنیم این خیلی سالم نیست
[ترجمه گوگل]بیایید گوشت خوک را از دستور العمل برداریم این بسیار سالم نیست

to lard a boned chicken

پیه لای مرغ بی‌استخوان گذاشتن


the larded words of the salesman

حرف‌های چرب و نرم فروشنده


an article that was larded with humor

مقاله‌ای که مزاح آن را دلچسب کرده بود


پیشنهاد کاربران

E. g. Melt the lard in a pan over direct heat


کلمات دیگر: